مامان بابای بچه ها هم قصه میگن مامان بابای ما هم قصه میگه

مامان بابای بچه ها هم قصه میگن مامان بابای ما هم قصه میگه
ماما بابای اونا:یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود.یروز یه پری بود که...
حالا مامان من:ی روز ی جن از تو قبرستون میاد بیرون و چشای اون بچه ای که نمیخوابه رو درمیاره...
من هم هر شب قش میکردم اونا فکر میکردن خوابم
!!!!!!!@_@
دیدگاه ها (۱)

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می م...

ﻣﺮﺩﯼ ﺗﺨﻢ ﻋﻘﺎﺑﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻻﻧﻪ ﻣﺮﻍ ﻫﺎﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻋﻘﺎﺏ ﮐ...

تزریق واکسن آنفلوانزا توسط این خانم جوان زندگی او را به یک ت...

کاش هیچوقت آرزو نمی کردم که کفش های مادرم اندازه ام شود !......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط