زندگی رویاییپارت

زندگی رویایی:پارت۲۰
+کوک
-جانم بیب
+کوک تو چرا اینقدر شبیه مافیا هایی حتی استایلت هم مافیاییه
ویو کوک:
وقتی اینو گف یه خورده شکه شدم یعنی خیلی ضایم..چی بهش بگم الان اگه اینو بهش بگم که واقعا مافیام صددرصد ولم میکنه من تازه عشق واقعی رو تجربه کردم نمیخوام از دستش بدم..
همین جوری داشتم با خودم فک میکردم که با صداش به خودم آمدم
+کوک
-بله
+فکر کن اگه مافیا بودی وایییی
-یعنی بده
+نههه اتفاقا من عاشق مافیاهام از بچگی دوس داشتم با یه مافیا دوس باشم کلا دوست داشتم زندگی مافیایی رو تجربه کنم
یه جورایی دوس دارم با یه مافیا ازواج...
-خببب داشتی میگفتی پس من برات کافی نیستم که میخوای با مافیا ازواج کنی
+نه منظورم این نبود من زندگیم رو نمیتونم بدون تو تصور کنم...دیر وقته بیا بریم بخوابم
-اوک
کوک و ا.ت بغل هم خوابیدن
ویو عصر:ویو ا.ت
با صدای در منو کوک بیدار شدیم یعنی کله صبحی کیه
با اعصبانیت رفتم در رو باز کردم که دیدم
ایداست
+چته اول صبحی خوابمو دید؟؟
÷کجای عالمی میدونی ساعت چنده زنیکه
+نه مگه ساعت چنده
÷با اجازت ساعت ۵:۳۰عصره
+چیی
÷اره قرار بود بریم ساحل
+اوک اوک برو آماده بشیم
÷راستی یه دقه وایسا تو چرا بدنت کبوده
+دیروز...مال داداشت شدم از نظر جسمی(خجالت)
÷یاااا من هنوز جوونم یعنی قراره عمه بشم
+نمیدونم..فعلا برو تا کسی نیومده
÷اوک
برگشتم تو اتاق دیدم کوک عین یه بچه خرگوش خوابیده همین جوری داشتم نزدیکش میشدم که یهو موقعی که پیش تخت بودم دستم رو کشید افتادم روش
گفت
-عصر بخیر بیب
+عصر توهم بخیر
-دلت درد نمیکنه
+نه دیروز مسکن خوردم بهترم نگرانم نباش
-اومم بیا بخوابیم
سرم رو سینه کوک بود و موهام و نوازش می‌کرد
+کوک...باید آماده بشیم پاشوو
-چراا
+خواهرت میگه قرار بریم ساحل
-اهاا ولش کن خواهرم شر میگه
+نهه کوک پاشو بریم لطفا
-به یه شرطی
+چ..
فهمیدم چی میخواد برا همین رفتم و لبامو رولباش اونم همراهی می‌کرد بعد چند مین جدا شدیم از هم تو چشماش زل زدم هروقت اینجوری میکنه یعنی داره یه چی قایم میکنه شاید هنو آماده نیست به هم چیزی بگه ولی من صبر میکنم که بگه..
همین جوری داشتم فک میکردم یه یه بوس کوتاه رو لبام گذاشت
دیدگاه ها (۳)

زندگی رویایی:پارت ۲۱ویوکوک:ا.ت همین جوری زل زده بود به چشمام...

زندگی رویایی:پارت ۲۱ویوکوک:ا.ت همین جوری زل زده بود به چشمام...

زندگی رویایی:پارت۱۹-از نظر جسمی همه چی مال من شدیدر آینده قا...

زندگی رویایی:پارت۱۸ویوکوک:یهو ا.ت گریه کرد یعنی سخت گرفتم به...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط