پارت
پارت23
ویو نویسنده
جیمین جوری به نوا نزدیک شده بود که اگر حرف میزد لباشون به هم برخورد میکرد... جیمین پیشونیش رو به پیشونی نوا چسبوند...
نوا:جیمین صبر کن باید یه چیز مهم تر رو بهت بگم...
جیمین:چه چیز مهم تر از اینکه دارم بابا میشم؟
نوا:یه چیز خیلی مهم تر.. بشین تا بهت بگم...
جیمین:باشه ولی بعد از این که گفتی کاری میکنم مزهی خون توی دهنت حس کنی.. *از نوا جداشد و روی کاناپه نشست*
نوا هم کنار جیمین نشست..
جیمین:خب.. میشنوم
نوا:جیمین میدونم قضیه بچه خیلی خوشحال کننده هست اما ما به همه گفتیم که بعد از مرگ پدر بزرگ طلاق میگیریم و از وارث و بچه خبری نیست... ولی اگه بخوایم هم پنهونش کنیم 9ماه دیگه که بابام و یوهان میفهمن... اگه یوهان بفهمه منو قیمه قیمه میکنه تو هم ميکشه(لال بشی) مطمئنم یوهان ساده چشماشو نمیبنده.... سانا بهم پیشنهاد داد که همرو دعوت کنیم اینجا و همه چیز رو بگیم... تو منو دوست داری؟
جیمین:نوا من واست میمیرم..
نوا:خواهش میکنم بیا همه چیو بگیم اگه میخوایم باهم باشیم...
جیمین:دریغ نمیکنم... چون عاشقتمو نمیخوام از دستت بدم...
نوا:پس میخوای همه رو واسه پسفردا دعوت کنیم؟
جیمین:اره حتما...
نوا:خیله خب من دیگه میرم بخوابم...
جیمین:نوا؟
نوا:بله..
جیمین:یادت رفت گفتم کاری میکنم که مرهی خونو بچشی؟ 😈
نوا لبخندی زد و روی پای جیمین نشست و دستاشو دور گردن جیمین حلقه کرد...
نوا:امکان نداره یادم بره...
جیمین:شیطون شدی!
نوا:تا وقتی که همچین ددی جذابی دارم شیطونم😈
جیمین:حیف که بارت بار شیشه هست وگرنه بخاطر همین ددی گفتنت 10راند به فاکت داده بودم...
نوا:ددی فاکر منی!
جیمین لبهاشو محکم به لبای نوا کوبید... جوری که نوا احساس کرد فکش شکست... جیمین جوری نوا رو میبوسید که فکر میکرد الانه که نوارو درسته قورت بده...
خب خب دلیل این که زود تر گذاشتم اینه که بعضی از بچه ها خیلی پیام دادن و گفتن این پارت شرط نداره شرط پارت قبل رو کامل کنین
بوس بهتون🍷🍷❤️❤️❤️❤️❤️
ویو نویسنده
جیمین جوری به نوا نزدیک شده بود که اگر حرف میزد لباشون به هم برخورد میکرد... جیمین پیشونیش رو به پیشونی نوا چسبوند...
نوا:جیمین صبر کن باید یه چیز مهم تر رو بهت بگم...
جیمین:چه چیز مهم تر از اینکه دارم بابا میشم؟
نوا:یه چیز خیلی مهم تر.. بشین تا بهت بگم...
جیمین:باشه ولی بعد از این که گفتی کاری میکنم مزهی خون توی دهنت حس کنی.. *از نوا جداشد و روی کاناپه نشست*
نوا هم کنار جیمین نشست..
جیمین:خب.. میشنوم
نوا:جیمین میدونم قضیه بچه خیلی خوشحال کننده هست اما ما به همه گفتیم که بعد از مرگ پدر بزرگ طلاق میگیریم و از وارث و بچه خبری نیست... ولی اگه بخوایم هم پنهونش کنیم 9ماه دیگه که بابام و یوهان میفهمن... اگه یوهان بفهمه منو قیمه قیمه میکنه تو هم ميکشه(لال بشی) مطمئنم یوهان ساده چشماشو نمیبنده.... سانا بهم پیشنهاد داد که همرو دعوت کنیم اینجا و همه چیز رو بگیم... تو منو دوست داری؟
جیمین:نوا من واست میمیرم..
نوا:خواهش میکنم بیا همه چیو بگیم اگه میخوایم باهم باشیم...
جیمین:دریغ نمیکنم... چون عاشقتمو نمیخوام از دستت بدم...
نوا:پس میخوای همه رو واسه پسفردا دعوت کنیم؟
جیمین:اره حتما...
نوا:خیله خب من دیگه میرم بخوابم...
جیمین:نوا؟
نوا:بله..
جیمین:یادت رفت گفتم کاری میکنم که مرهی خونو بچشی؟ 😈
نوا لبخندی زد و روی پای جیمین نشست و دستاشو دور گردن جیمین حلقه کرد...
نوا:امکان نداره یادم بره...
جیمین:شیطون شدی!
نوا:تا وقتی که همچین ددی جذابی دارم شیطونم😈
جیمین:حیف که بارت بار شیشه هست وگرنه بخاطر همین ددی گفتنت 10راند به فاکت داده بودم...
نوا:ددی فاکر منی!
جیمین لبهاشو محکم به لبای نوا کوبید... جوری که نوا احساس کرد فکش شکست... جیمین جوری نوا رو میبوسید که فکر میکرد الانه که نوارو درسته قورت بده...
خب خب دلیل این که زود تر گذاشتم اینه که بعضی از بچه ها خیلی پیام دادن و گفتن این پارت شرط نداره شرط پارت قبل رو کامل کنین
بوس بهتون🍷🍷❤️❤️❤️❤️❤️
- ۵.۹k
- ۱۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط