pt

pt14
دو ماه بعد
من و کوک رابطمون باهم خوب شده بود و هر روز بیشتر عاشق هم میشدیم کنارش حس آرامش داشتم امشب دیر میومد خونه بهش زنگ نزدم تا مزاحم نشم براش شام نگه داشتم چون گفت شام بخورم رو تخت دراز کشیده بودم کم کم خوابم برد نیمه ها شب بود با حس گرما تو گردنم چشمامو باز کردم چشام نمی‌دید ولی میدونستم کوکه تو:کوک اومدی با صدا آروم و خواب آلود کوک:بیدارت کردم؟بخواب عزیزم رفتم تو بغلش و دوباره خوابیدم صبح از خواب بیدار شدم کوک هنوز خواب بود رفتم دست و صورتمو شستم کارایه لازم رو کردم رفتم تو اتاق لباس عوض کردم که دستا مردونه یکی دورم حلقه شد میدونستم خودشه ولی ترسیدم لباسم تنم نبود تو:چیکار می‌کنی کوک:صبح بخیر تو:صبح بخیر می‌خوام لباس تنم کنما کوک:لازم نیست برمگردوند کمرمو گرفت چسبوندم به لباسا لباشو رو لبام گذاشت و عمیق میبوسید دستمو رو موهاش میکشیدم دستمو رو شونش میزاشتم اونم بدنمو می‌مالید جدا شدیم که اوق زدم چون چیزی تو دلم نداشتم چیزی بالا نیاوردم کوک:چت شد بیبی تو:چیزی نیست لباس تنم کردم تو:حتما گرسنمه کوک:بریم صبحونه بخوریم رفت دستشویی اومد باهم صبحونه خوردیم وسط صبحونه بازم حالم بد شد رفتم دست شویی هرچی خوردم بالا آوردم کوک باهام اومد صورتمو آب زد که چشام سیاهی رفت و نفهمیدم
فلش بک به چند دقیقه بعد
با نوازش دستایه سردی رو دستام چشمامو باز کردم کوک کنارم بود تو:کوک کوک:ا.ت عزیزم حالت خوبه خوشحال بود تو:چیشده؟ کوک:عشقم من و تو قراره مامان بابا بشیم از هیجان یه دفع بلند شدم نشستم تو:واقعااا (ذوق) کوک:آره عزیزم قرارع فردا بریم دکتر تو:وای یعنی من مامان میشم؟ کوک:منم بابا میشم
ببخشید دیر شد اوضاع خوبی نداشتم
دیدگاه ها (۱)

pt 15همو بغل کردیم اونم منو محکم بغل کرد برا اولین بار گریه ...

pt 16فرار کردیم و به سمت کشتی حرکت کردیم می نهم:خانوم ما بای...

pt13رسیدیم خونه دوباره براید استایل بغلم کرد بردم خونه گذاشت...

pt12لباشو گذاشت رو لبام لبامو بوسید که صدا یکی اومد کوککک مر...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

یونا :صبح از خواب پاشدم درو برم نگاه کردم کوک کنارم خوابیده...

ویو ا،ت صبح از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم کارای لازم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط