Psychic lover
Psychic lover۳
یه قلوپ از قهوه ام خوردم…نه..!این قهوه
تلخ بود!یادم رفت توش شکر بریزم.
اوفف حوصله نداشتم تصمیم گرفتم
همینجوری که تلخه بخورمش.
با هر بار که میخوردمش صورتم واسه
تلخیش جمع میشد.
ساعت ۱۰بود.بهتره بخوابم فردا چندتا بیمار
دارم.
طبق روتین همیشه گی ساعت ۷بیدار
شدم و تا ساعت ۷و نیم آماده شدم و به سمت مطب رفتم.یه کاپوچینو گرفتم و
اینکه ایندفعه از در اصلی رفتم انگار چشمم
ترسیده.تمام مریضامو ملاقات کردم.منتظر
اون بیماری بودم که اون پلیسه گفت.
منتظر به در نگاهی کردم که…بله باید
خودش باشه.اجازه ی ورود دادم که
اون پلیسه اومد و یه نفر که به یه دستش
دستبند زده بودند وارد اتاق شد.
سونا:سلام،بفرمایید
چهره ی اون مرد رو که دیدم..برام آشنا بود،وایسا ببینم….این همون مردی هستش که
دیروز دیدم!اسمش..عومم اها چا اون
ولی چطور ممکنه.
سونگ یو:سلام،خوب این همون بیماره اسمش…
سونا:بهتره از زبون خودش بشنوم!هوم بهتر نیست؟
سونگ یو:فکر خوبیه.من تنهاتون میزارم
تا راحت باشین
سونا:ممنون…خوب جوون اسمت چیه؟
جان:اسمم جانه.
جان!اما مگه اون چا اون نبود؟
سونا:من رو میشناسی
یه پوز خند زد و گفت
جان:آدم باید هر کسی که میبینه بشناسه؟
سونا:خوب فک کنم قبلا برخود داشتیم…
اون دقیقا شبیه هانجو بود.همون دختر ژاپنی که اختلال چند شخصیتی داشت.
اون تو هر جلسه ی درمان آدم جدیدی بود تا اینکه من شخصیت هاش رو شناختم
و فهمیدم مشکلش چیه
سونا:….
خوب چون سری اول بود سه پارت گذاشتم…امیدوارم خوشتون بیاد🧸🎀
یه قلوپ از قهوه ام خوردم…نه..!این قهوه
تلخ بود!یادم رفت توش شکر بریزم.
اوفف حوصله نداشتم تصمیم گرفتم
همینجوری که تلخه بخورمش.
با هر بار که میخوردمش صورتم واسه
تلخیش جمع میشد.
ساعت ۱۰بود.بهتره بخوابم فردا چندتا بیمار
دارم.
طبق روتین همیشه گی ساعت ۷بیدار
شدم و تا ساعت ۷و نیم آماده شدم و به سمت مطب رفتم.یه کاپوچینو گرفتم و
اینکه ایندفعه از در اصلی رفتم انگار چشمم
ترسیده.تمام مریضامو ملاقات کردم.منتظر
اون بیماری بودم که اون پلیسه گفت.
منتظر به در نگاهی کردم که…بله باید
خودش باشه.اجازه ی ورود دادم که
اون پلیسه اومد و یه نفر که به یه دستش
دستبند زده بودند وارد اتاق شد.
سونا:سلام،بفرمایید
چهره ی اون مرد رو که دیدم..برام آشنا بود،وایسا ببینم….این همون مردی هستش که
دیروز دیدم!اسمش..عومم اها چا اون
ولی چطور ممکنه.
سونگ یو:سلام،خوب این همون بیماره اسمش…
سونا:بهتره از زبون خودش بشنوم!هوم بهتر نیست؟
سونگ یو:فکر خوبیه.من تنهاتون میزارم
تا راحت باشین
سونا:ممنون…خوب جوون اسمت چیه؟
جان:اسمم جانه.
جان!اما مگه اون چا اون نبود؟
سونا:من رو میشناسی
یه پوز خند زد و گفت
جان:آدم باید هر کسی که میبینه بشناسه؟
سونا:خوب فک کنم قبلا برخود داشتیم…
اون دقیقا شبیه هانجو بود.همون دختر ژاپنی که اختلال چند شخصیتی داشت.
اون تو هر جلسه ی درمان آدم جدیدی بود تا اینکه من شخصیت هاش رو شناختم
و فهمیدم مشکلش چیه
سونا:….
خوب چون سری اول بود سه پارت گذاشتم…امیدوارم خوشتون بیاد🧸🎀
- ۴.۴k
- ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط