هنوز عادت نکردم که هر صبح به شوق آن روز ناگزیر که در راه

هنوز عادت نکردم که هر صبح به شوق آن روز ناگزیر که در راه است سهم چشمانم را با عطر و گلاب نشویم که میدانم او روزی خواهد آمد، روزی که گلها اجازه داشته باشند هر جا که دوست داشته باشند برویند. دلها اجازه داشته باشند هر جا نیاز داشته باشند بشکنند ،آینه حق نداشته باشد به چشمها دروغ بگوید، دیوار حق نداشته باشد بی پنجره بروید...

منصور ضابطیان
دیدگاه ها (۱)

کبوترهایمان. باید دوباره کبوترهایمان را پیدا کنیم. این را تم...

با یاد تو به خاطر تو کلمات را بیدار نگه داشته ام تا در اولین...

کسی می آید... کسی می آید، کسی بهتر، کسی دیگر. این را همیشه م...

هنوز عادت نکردم که شادی هایم را پشت سلامی خشک و رسمی پنهان ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط