رمان عشق جاودان
رمان : عشق جاودان
پارت: دوازده
ویو دازای
نمی خواستم ناراحتیش رو ببینم پس بهش گفتم که هر موقع خواست میتونه بیاد و خونه رو ببینه . ولی خب از همون اولش هم قصد محدود کردنش رو هم نداشتم .سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردم
رسیدیم به خونه
دازای:چویا برو داخل منم یکم دیگه میام
چویا:باشه
دازای به سمت دفتر موری سان حرکت کردم
بدون در زدن وارد شدم اسناد رو پرت کردم رومیزش
موری:گرفتیشون
دازای:کوری نمیبینی
موری:راست میگی
دازای: اسناد در ازای جون چویا
موری: اون وقت چطور اعتماد کنیم که به پلیس لمون نمیده
دازای: من بهش اعتماد دارم و اون پیش من زندگی میکنه
موری: دازای تو چته
دازای:نمیدونم وقتی بهش نگاه میکنم چشماش منو میندازه تو دریا و نمیتونم ازش بیرون بیام
موری:.....،
دازای:من میرم چویا خونه تنهاست
و به سمت خونه حرکت کردم
ویو چویا
وارد خونه شدم و به سمت اتاق راه افتادم یه دوش گرفتم و لباسامو پوشیدم و وارد اشپزخونه شدم چطور بود برای تشكر نهار درست کنم . درست میکنم
صدای در اومد فهمیدم دازای عه صدایی کل خونه رو فرا گرفت
دازای: چه بوی خوبی میاد
چویا: غذا درست کردم
دازای: واقعا خیلی ممنون
چویا: کاری نکردم
براش غذا کشیدم خیلی زود تمومش کرد و بازم برای خودش کشید
پارت: دوازده
ویو دازای
نمی خواستم ناراحتیش رو ببینم پس بهش گفتم که هر موقع خواست میتونه بیاد و خونه رو ببینه . ولی خب از همون اولش هم قصد محدود کردنش رو هم نداشتم .سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردم
رسیدیم به خونه
دازای:چویا برو داخل منم یکم دیگه میام
چویا:باشه
دازای به سمت دفتر موری سان حرکت کردم
بدون در زدن وارد شدم اسناد رو پرت کردم رومیزش
موری:گرفتیشون
دازای:کوری نمیبینی
موری:راست میگی
دازای: اسناد در ازای جون چویا
موری: اون وقت چطور اعتماد کنیم که به پلیس لمون نمیده
دازای: من بهش اعتماد دارم و اون پیش من زندگی میکنه
موری: دازای تو چته
دازای:نمیدونم وقتی بهش نگاه میکنم چشماش منو میندازه تو دریا و نمیتونم ازش بیرون بیام
موری:.....،
دازای:من میرم چویا خونه تنهاست
و به سمت خونه حرکت کردم
ویو چویا
وارد خونه شدم و به سمت اتاق راه افتادم یه دوش گرفتم و لباسامو پوشیدم و وارد اشپزخونه شدم چطور بود برای تشكر نهار درست کنم . درست میکنم
صدای در اومد فهمیدم دازای عه صدایی کل خونه رو فرا گرفت
دازای: چه بوی خوبی میاد
چویا: غذا درست کردم
دازای: واقعا خیلی ممنون
چویا: کاری نکردم
براش غذا کشیدم خیلی زود تمومش کرد و بازم برای خودش کشید
- ۴.۶k
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط