نخواستن خیلی منو منتظر بزارن ...

نخواستن خیلی منو منتظر بزارن😍 😍 😍 😍 بعد چند ساعتی خودشون در اومدن باید فردا در میوندنا امروز در اومدن 😆 😆 چ پا قدم خیری داشتم من😆 😆 😆 😆 از بس اذیتشون کردم تا میرفتم تو خونه مرغا مامان بزرگ از دور صدا میزد نرو اونجا میترسن مامانش نوکت میزنا😂 😂 😂 ولی کیه ک گوش بگیره😛 میخواستم یکیش زیر شکم مامانش در بیارما بهش غذا بدم ولی ب موقع رسید نزاشت 😢 گفت دختر مامانش نوکت میزنه بعدم تا 24 ساعت غذا نمیخورن ....تا اینجا ک من دیدم دوتاش دقیقا مثل پسرای امروزی هستن 😄 اینجوری ک ... موهای اطراف گوششون رو میزنن یکم مو میزارن روی سرشون دوتا از این جوجه ها هم دقیقا گردنشون بدون مو هست و یکم مو روی سرشون😆 😆 موهاشونو مدل زدن دنیا اومدن😆 😆 😆 مامانشون خیلیی خشن هست😬 😬 😄 والا هر وقت نگاهش میکنم میترسم😕
دیدگاه ها (۳۰)

اوووف خستم شد😑 😑 😑 4.11.96 چهارشنبه 00:25

یک عدد موجود خنگ 😄 😄 😄 😄 خدایا این شادی ها رو از ما نگیر😬 😬...

اینقدر عصبیه مرغه ک من هیچ حرفی برای گفتن ندارم😂 تا دو رو...

امروز ب تاریخ 27.10 فکر کنم این دیگه اخرین دسته مهمان های ای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط