پروانه شدم بال زدم سوخت دو بالم

پروانه شدم ، بال زدم ، سوخت دو بالم
دیوانه شدم ، داد زدم ، وای به حالم

بیخود شدم از خویش و از این گردش ایام
نومید و سر افکنده از این طالع و فرجام

مستانه شدم ، باده زدم گاه به گاهی
دل خسته ز می ، باز شدم غرق تباهی

خندیدم و گفتم شود از باده حذر کرد!
از کوچه مستان به چنین حال گذر کرد!

حال این منم و حال من و سوخته بالی
دیوانه و بیخود شده ای ، رو به زوالی

نومیدی و مستی ، به چنین درد دچاری!
دل خسته ای و خنده کنان ، باز خماری!

اینبار بسازم به همین بی پر و بالی
عاشق شوم و عشق رسانم به کمالی

بر من دگر آن بال و پر سوخته ننگ است
با بی پر و بالی است که پرواز قشنگ است
دیدگاه ها (۴)

یک درشکه، سنگفرش خیس طهران قدیمسورچی و رپ رپ اسب شتابان قدیم...

ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻦ ﺍﮔﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺩﻟﺖ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ...

آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منماین چنین عشق تو در سینه نگهد...

ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ ... ﯾﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮐﻬﻨﻪ ﺑﻮﺩ ،ﯾﮑﯽ ﻣﻮﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﻧﻤﻮﻧﺪ .....

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط