کردی آهنگ سفر اما پشیمان میشوی

کردی آهنگ سفر اما پشیمان می‌شوی
چون به یاد آری پریشانم پریشان می‌شوی

گر به خاطر آوری این اشک جانسوز مرا
آنچه من هستم کنون در عاشقی آن می‌شوی

سر به زانو گریه‌هایم را اگر بینی به خواب
چون سپند از بهر دیدارم شتابان می‌شوی

عزم هجران کرده‌ای شاید فراموشم کنی
من که می‌دانم تو هم چون شمع گریان می‌شوی

گر خزان عمر ما را بنگری با رفتنت
همچو ابر نوبهاران اشکریزان می‌شوی

بشکند پیمانه‌ی صبرم، ولی در چشم خلق
چون دگر خوبان تو هم بشکسته پیمان می‌شوی

بینم آن روزی که چون پروانه بهر سوختن
پای تا سر آتش و سر تا به پا جان می‌شوی

مرغ باغ عشقی و دور از تو جان خواهم سپرد
آن زمان بی‌همزبان در این گلستان می‌شوی.


رحیم معینی کرمانشاهی
دیدگاه ها (۱)

از تو آنی، دل دیوانه من غافل نیستاین که در سینه من هست تو ه...

سرگشته دلی دارم، در وادی ِ حیرانیآشفته سری دارم، زآشوب پریشا...

جفای خلق و غم روزگار دیده منموزین دو، رشتهٔ پیوند خود بریده ...

میروم تا گذری بر در میخانه کنم.میروم تازه گلو از لب و پیمانه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط