پارت۸۱

سوار هواپیما شدیم
نشستم رو صندلی هواپیما VIP بود برا همین صندلی های راحتو بزرگی داشت
کورش بعد از ۵دقیقه اومدو گفت
-۱۲ساعت دیگه می‌رسیم
-به من چه
-اوم درسته به تو ربطی نداره
-خوبه که میدونی
چشمامو بستم و خوابم برد خسته بودم وحشتناک چشمامو باز کردم که دیدم کورش نیست ساعتو نگاه کردم دیدم ۴ ساعت دیگه مونده
-بیدار شدی
-میبینی که بیدارم
-بگم برات چی بیارن بخوری؟
-هیچی نمیخوام
-یه صبحونه بیارید هرچی میخواید
-چشم قربان
-لجبازی کنی یه جوری میزنمت که هم خودت هم بچه تو شکمت که به قول خودت ح ر و م ز ا د ه س بمیره
یدونه زدم تو صورتش گفتم
-درست صحبت کن درسته زنت نیستم ولی حق این رفتار ها رو نداری  حتی اگه دوستمم نداشته باشی بچت تو شکم من داره رشد میکنه خوشم نمیاد اینجوری حرف میزنی حد خودتو بدون
-رها خودت بهم گفتی بعدشم آخه لعنت بهت من که دیگه حرفی نزدم خوشحال نشدم نه شدم ذوق نکردم که کردن دوست ندارم که دارم دیگه چی میخوایی؟؟ کم توجهی کردم؟؟ بهت بی احترامی کردم
-حوصله ندارم بس کن بگو برام شکلات بیارن
-باشم عزیزم تو جون بخواه
دیدگاه ها (۷)

پارت۸۲

ازتون شکایت دارم لایک میکنین کامنت هم میزارید

پارت۸۰

شرمنده که نبودم

وقتی دل از دلتنگی پر میشه میزنم اینو گوش میدم...انگار یادم م...

وقتی دل از دلتنگی پر میشه میزنم اینو گوش میدم...انگار یادم م...

پرسش و پاسخ جیمین و جونگکوک به سوالات Elle Japan به مناسبت آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط