رستا رفت رو پای دیانا نشست داشتن باهم حرف میزدن و میخندی
رستا رفت رو پای دیانا نشست داشتن باهم حرف میزدن و میخندیدن که تینا گفت
تینا= دیانا جون انقد به خودت میمالی صورتت خراب نشه
مامان دیانا= اممم... عزیزم اتفاقا دیانا جان اصلا لوازم آرایش استفاده نمیکنن صورت خودشونه شما چرا انقد آرایش میکنید حالا؟؟
قشنگ خرابش کرد خیلی حال کردم
تینا= اممم.. خب.... دیانا جون چقد چاق شدیااا چقد میخوری
ایندفعه دیانا کم نیاورد و گفت
دیانا= عزیزم اولا اینکه من آینه نیستماا
دوما خدا از عقل تو کنده به چربی های من اضافه کرده😊
داشتم زیرزیرکی میخندیدم واقعا که خوب خرابش کردن
دیگه تا آخر تینا هیچ زری نزد
داشتم دیانا رو نگاه میکردم که یهو نگام کرد هول شدم با چشام به گوشیش اشاره کردم منظورمو گرفت بش پیام دادم
_ نمیگی انقد خوشگل میکنی و دل میبری کار دستت میدم
+........... (هیچ پیامی نداد)
_ عشقم هنوز ناراحتی
_ببخشید خب
_خب ببخشید دیگه الان که پیشتم
_ میخای بریم تو اتاق
_ اگه هیچی نگی و قهر باشه بلند میشم میبرمتا
بازم هیچی نگفت داشتم بلند میشد که هول کرد و نوشت
+ غلط کردم بابا بشییییییییییین بخشیتم
دوباره نشستم سر جام و ایموجی خنده فرستادم
_ 😂😂😂(و ریز خندیدم)
+ چرا میخندی؟
_ اشتباه نوشتی بخشیتم
+خب خودتم میگی اشتباه نوشتم اشتباه تایپی بود خو
_ بخشیتی؟
+ اهههههه اصلا من چصم دیگم آشتی نمی کنم نمیکنم
_ بابا غلط کردم دیاااااا
+ هوم
_😐😒
+ عیییش جانم
_خیلی دوست دارم💋😌
+ منم منممممممم😍
داشتیم چت میکردیم که مامان دیانا خاله منا (مامان دیانا_شخصیت خیالی) گفت
مامان د= دیانا بیا اینا رو ببر سر سفره
دیانا پاشد رفت با کمک همه سفره رو چیدیم و نشستیم سر سفره همه نشسته بودن دیانا دیس رو آورد جا نبود نشست کنار من
منم نگاش کردم و یه چشمک زدم و لبخند زد
بعد غذا کمک هم کردیم و جمع کردیم خانوما توی آشپز خونه بودن داشتن اونجا رو تمیز میکردن و ظرف میشین من هم گهگاهی به دیانا نگاه میکردم
حتی موقع کار کردن هم دلبره
تینا اومد کنارم نشست پدر دیا و شوهر خالم آقا مصطفی داشتن باهم حرف میزدن تینا هم گوشیشو گرف سمتن
_ چیه
+ خب بگیر چک کن دیگه عشقم تو هم گوشیتو بده من چک کنم
_ برو بابا
+ عه عشقمممم
که یهو.............
ادامه دارد......
کامنتا +10
اصکی=اتحاد✨
تینا= دیانا جون انقد به خودت میمالی صورتت خراب نشه
مامان دیانا= اممم... عزیزم اتفاقا دیانا جان اصلا لوازم آرایش استفاده نمیکنن صورت خودشونه شما چرا انقد آرایش میکنید حالا؟؟
قشنگ خرابش کرد خیلی حال کردم
تینا= اممم.. خب.... دیانا جون چقد چاق شدیااا چقد میخوری
ایندفعه دیانا کم نیاورد و گفت
دیانا= عزیزم اولا اینکه من آینه نیستماا
دوما خدا از عقل تو کنده به چربی های من اضافه کرده😊
داشتم زیرزیرکی میخندیدم واقعا که خوب خرابش کردن
دیگه تا آخر تینا هیچ زری نزد
داشتم دیانا رو نگاه میکردم که یهو نگام کرد هول شدم با چشام به گوشیش اشاره کردم منظورمو گرفت بش پیام دادم
_ نمیگی انقد خوشگل میکنی و دل میبری کار دستت میدم
+........... (هیچ پیامی نداد)
_ عشقم هنوز ناراحتی
_ببخشید خب
_خب ببخشید دیگه الان که پیشتم
_ میخای بریم تو اتاق
_ اگه هیچی نگی و قهر باشه بلند میشم میبرمتا
بازم هیچی نگفت داشتم بلند میشد که هول کرد و نوشت
+ غلط کردم بابا بشییییییییییین بخشیتم
دوباره نشستم سر جام و ایموجی خنده فرستادم
_ 😂😂😂(و ریز خندیدم)
+ چرا میخندی؟
_ اشتباه نوشتی بخشیتم
+خب خودتم میگی اشتباه نوشتم اشتباه تایپی بود خو
_ بخشیتی؟
+ اهههههه اصلا من چصم دیگم آشتی نمی کنم نمیکنم
_ بابا غلط کردم دیاااااا
+ هوم
_😐😒
+ عیییش جانم
_خیلی دوست دارم💋😌
+ منم منممممممم😍
داشتیم چت میکردیم که مامان دیانا خاله منا (مامان دیانا_شخصیت خیالی) گفت
مامان د= دیانا بیا اینا رو ببر سر سفره
دیانا پاشد رفت با کمک همه سفره رو چیدیم و نشستیم سر سفره همه نشسته بودن دیانا دیس رو آورد جا نبود نشست کنار من
منم نگاش کردم و یه چشمک زدم و لبخند زد
بعد غذا کمک هم کردیم و جمع کردیم خانوما توی آشپز خونه بودن داشتن اونجا رو تمیز میکردن و ظرف میشین من هم گهگاهی به دیانا نگاه میکردم
حتی موقع کار کردن هم دلبره
تینا اومد کنارم نشست پدر دیا و شوهر خالم آقا مصطفی داشتن باهم حرف میزدن تینا هم گوشیشو گرف سمتن
_ چیه
+ خب بگیر چک کن دیگه عشقم تو هم گوشیتو بده من چک کنم
_ برو بابا
+ عه عشقمممم
که یهو.............
ادامه دارد......
کامنتا +10
اصکی=اتحاد✨
- ۱۴.۹k
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط