مردم اینجا چقدر مهربانند

مردم اینجا چقدر مهربانند !
دیدند کفش ندارم، برایم پاپوش دوختند ...
دیدند سرما می خورم، سرم کلاه گذاشتند
و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری ...
و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند ،
چون دیدند لباسم کهنه و پاره است ،
به من وصله چسباندند ...
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم،
محبت کردند و حسابم را رسیدند ...
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ،
نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز ...

روزگار جالبی ست ...
مرغمان تخم نمی گذارد
ولی هر روز گاومان می زاید!

#حسین_پناهی
دیدگاه ها (۱)

رفتم کارت اهدای عضوبگیرم مسؤلش گفت کجاهارومیخوای اهداءکنی؟گف...

اسمشو گذاشتن دوست مجازےاما اونطرف یہ آدم نشستہ مثہ من مثہ تو...

دقت کردین جملات وارونه چگونه است ؟(( گنج )) (( جنگ)) می شود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط