ذره ذره آتشم زد بعد از آن هم دود شد

ذره ذره آتشم زد، بعد از آن هم دود شد
پیکرم خاکستر هر آنچه می‌فرمود شد

مثل بادی می‌وزد این روزگار لعنتی
خاطرم آزرده‌تر تسلیم هرچه بود شد

شاخه‌ها را، برگها را، بعد از آن هم ریشه را
آنچنان خشکانده که، تا هستی‌ام نابود شد

از وصیت حرف خواهم زد به روح مادرم
روح من وابستهء این فرصت محدود شد

کاش ابراهیم می‌آمد و کوه ِ آتشی
شاعری یک گوشه با سیگارهایش دود شد

استرسهای فراوان داشتی ای زندگی
تازه فهمیدم رگ خوابم چرا مسدود شد
دیدگاه ها (۱)

اگر زنی در کار نباشد عشقی هم در کار نیست!شکسپیر و حافظ و روم...

عشق من با تو چه زیباست غزل می گویدشعـــر از چشم تو پیداست غز...

روزی که هوای گل و میل چمنم بودپاییز پُر از وسوسه ی آمدنم بود...

میدونیآدمها دو دسته اندآنها که تو را ندارندو آنها که غلط میک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط