پارت ۲۴مافیای عشق
ویو ات
جیمین شروع کرد به توضیح دادن درس میداد و هرکسی براش سوال میشود می پرسید و جیمین جوابشو میداد انگار مثل معلم ها درس میداد ولی جیمین از معلم ها بهتر بود اون جذاب بود و قشنگ توضیح میده
ویو هی
جیمین : خوب دیگه درس تموم شود ( صورتشو چرخید به ساعت و گفت) دیگه چند دقیقه مونده به زنگ دیگه سوال ندارین
همه : نه دست درد نکنه خسته نباشید
جیمین: شما هم خسته نباشین
همه میخواست برن که
جیمین: ات تو وایسا کارت دارم
ات و یونا وایسادن
جیمین : گفتم ات مگه خری ( خشن و ترسناک )
و ات یونا رو دید و گفت :تو برو
یونا هم رفت
ات نگاهی به چشمای جیمین کرد و توی دلش میگفت چقدر چشم این بشر قشنگ ( ولی به روی خودم نیاوردم) گفت :چته
جیمین : ببین هی کاری نکن که ناله کنی ها امروز میای خونه من و بعد میرم مهمانی مهمانی ساعت ۷ میای میرم
ات : باشه میتونم برم( سرد )
جیمین: اره یادت نره
ات اوکی گفت و میخواست بره که پاش خورد لبی میز و میخواست بیفته که جیمین دستشو گرفت و یک دستش دوره کمرش کرد و صورتشون خیلی نزدیک هم بود و توی دل ات : وای این پسر از نزدیک هم قشنگ و جذاب
و توی دل جیمین: این چشمای دختر چرا قشنگ انگار فرشته هی جیمین تو چته تو مافیای هستی نباید عاشق کسی باشی باید قاتل پدر و مادرتو پیدا کنی
و هر دو تا شون از روی فکر آمدن بیرون و ات هم صورتش سرخ شود بود و جیمین اینو متوجه شود و یک نیشخندی زد و
ات : خیلی ممنونم
جیمین: خوب میتونی بری
ات هم رفت و جیمین هم به خودش میگفت : هه این میخواد بهم بچسبه
و مدیر کیم آمد که دنبال جیمین بود
جیمین : به آقای کیم
کیم: آقای پارک کارهای که گفتین انجام دادم
جیمین: خوبه میتونی بری
ببخشید که دیر و کم گذاشتم
جیمین شروع کرد به توضیح دادن درس میداد و هرکسی براش سوال میشود می پرسید و جیمین جوابشو میداد انگار مثل معلم ها درس میداد ولی جیمین از معلم ها بهتر بود اون جذاب بود و قشنگ توضیح میده
ویو هی
جیمین : خوب دیگه درس تموم شود ( صورتشو چرخید به ساعت و گفت) دیگه چند دقیقه مونده به زنگ دیگه سوال ندارین
همه : نه دست درد نکنه خسته نباشید
جیمین: شما هم خسته نباشین
همه میخواست برن که
جیمین: ات تو وایسا کارت دارم
ات و یونا وایسادن
جیمین : گفتم ات مگه خری ( خشن و ترسناک )
و ات یونا رو دید و گفت :تو برو
یونا هم رفت
ات نگاهی به چشمای جیمین کرد و توی دلش میگفت چقدر چشم این بشر قشنگ ( ولی به روی خودم نیاوردم) گفت :چته
جیمین : ببین هی کاری نکن که ناله کنی ها امروز میای خونه من و بعد میرم مهمانی مهمانی ساعت ۷ میای میرم
ات : باشه میتونم برم( سرد )
جیمین: اره یادت نره
ات اوکی گفت و میخواست بره که پاش خورد لبی میز و میخواست بیفته که جیمین دستشو گرفت و یک دستش دوره کمرش کرد و صورتشون خیلی نزدیک هم بود و توی دل ات : وای این پسر از نزدیک هم قشنگ و جذاب
و توی دل جیمین: این چشمای دختر چرا قشنگ انگار فرشته هی جیمین تو چته تو مافیای هستی نباید عاشق کسی باشی باید قاتل پدر و مادرتو پیدا کنی
و هر دو تا شون از روی فکر آمدن بیرون و ات هم صورتش سرخ شود بود و جیمین اینو متوجه شود و یک نیشخندی زد و
ات : خیلی ممنونم
جیمین: خوب میتونی بری
ات هم رفت و جیمین هم به خودش میگفت : هه این میخواد بهم بچسبه
و مدیر کیم آمد که دنبال جیمین بود
جیمین : به آقای کیم
کیم: آقای پارک کارهای که گفتین انجام دادم
جیمین: خوبه میتونی بری
ببخشید که دیر و کم گذاشتم
- ۲.۸k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط