سفرکردی و من ماندم

سفرکردی و من ماندم

امیدِ جستجویم رفت

سکوتم باز می گوید

دلیل گفتگویم رفت

یکی میگفت با یک گُل
و
نمی آید بهار

اما تماشا کُن ز دوریت

بهارِ آرزویم رفت..
دیدگاه ها (۱)

چشم خود بستم، که دیگر چشم مستش ننگرمناگه...

تنهـا باشیـدولـی تو نیمکـتذخیره زندگـی کسـی ننشینیـد...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط