فصل عشق خونین
فصل۲ 《عشق خونین 》
پارت ۸۷
ات: جیمین ...
جیمین : چیزینیست عشقم
از کناره اسکلت ها گذشتن ات با لکنت گفت
ات : اونا ... کی هستن که مردن
جیمین : درست چندین سال پیش برایه محافظت از گل روشن نگهبان های را گذاشتن و برایشن آب و غذا از شهر میاوردن ولی یادشون رفت و اونا هم نمیتونست دستور پادشاه رو زیره پا بزارن چون مجازات بدی را داشت و خب دیگه بخاطر گرسنگی اینجور شدن
ات : چه پادشاه ظالمی
وارد کلبه شدن پارچه های سفیدی بالا سرشون از سقف کلبه گذاشته بود
ات: من .. میترسم
جیمین: دیگه داره تموم میشه از پله ها بالا رفتن و ته اون کلبه مثل چاه خیلی بزرگی بود با دهن باز مثل کلبه وحشت میماند پله خیلی کوچیکی بود که باید ازش عبور میکردن جیمبن دست ات را در دست اش قفل کرد و قدم برداشت سمته پله
جیمین : به پایین نگاه نکن
آروم آروم رو پل قدم برداشتن و بلخره از پله ها گذشتن ات بازم بازو جیمین را گرفت و هر دو سمته در رفتن آروم
جیمین آروم درو باز کرد و چندین کلاغ از اون اتاق خارج شدن ات با ترس سرش را گذاشت رو بازو جیمین و چشم هایش را بست
جیمین قدم برداشت و وارد اون اتاق شد نور کله اتاق را گرفته بود ات آروم چشم هایش را باز کرد و به اون گل خیره شد
《 اسلاید ۲ همون گل 》
ات: پس این همون گله
جیمین : درسته زود باش داره صبح میشه
ات: چیکار کنم
جیمین: بال سره گل رو با دستت بکن ولی به ریش اش آسیب نزن گل رو بزار تو اون کاسه پر از آب رو بنوش زود باش دیگه نباید صبح شه
ات آروم سمته گل رفت و شیشه ای که رو گل گذاشته بود رو برداشت و تو چندین برابر شد با استرس و ترس سمته قرمز گل رو کند و آروم گذاشت اش تو کاسه پر از آب به جیمین نگاه کرد و اونم سری تکون داد و گفت
جیمین : این خرین فرصتت هست پس زود باش
نور هنوزم اونجوری بود ولی قرمزه گل نبود ات کاسه را بلند کرد و چشم هایش را بست اولین چیزی که بینه چشم هایش را دیده شد خنده جیمین بود خودشم خنده ای کرد و آب را نوشید کم کم سوی جانگ و سویون یادش اومد آب را زود تر نوشید وقتی کله آب تموم شد کاسه ای تو دست اش از دست اش افتاد و از حال رفت جیمین نگران سمتش رفت و سرش را بلند کرد نوره سفیدی از تو بدنش بیرون میرفت در حالی که خودشم درد کشید با صدا بلندی ناله ای کرد جیمین نگران تر شد نمیتونست کاری کنه قلب خودش درد گرفت ولی اهمیت نداد نور دیگه بکل از بدنش خارج شد و درد قلب جیمین هم بهتر شد کمی منتظر ماند تا درد قلبش بهتر و بهتر شود ات را در اغوشش گرفت و از رو زمین بلندش کرد براید استایل بغل گرفت و قدم برداشت....
خواندن بودن لایک به شدت حرام است
پارت ۸۷
ات: جیمین ...
جیمین : چیزینیست عشقم
از کناره اسکلت ها گذشتن ات با لکنت گفت
ات : اونا ... کی هستن که مردن
جیمین : درست چندین سال پیش برایه محافظت از گل روشن نگهبان های را گذاشتن و برایشن آب و غذا از شهر میاوردن ولی یادشون رفت و اونا هم نمیتونست دستور پادشاه رو زیره پا بزارن چون مجازات بدی را داشت و خب دیگه بخاطر گرسنگی اینجور شدن
ات : چه پادشاه ظالمی
وارد کلبه شدن پارچه های سفیدی بالا سرشون از سقف کلبه گذاشته بود
ات: من .. میترسم
جیمین: دیگه داره تموم میشه از پله ها بالا رفتن و ته اون کلبه مثل چاه خیلی بزرگی بود با دهن باز مثل کلبه وحشت میماند پله خیلی کوچیکی بود که باید ازش عبور میکردن جیمبن دست ات را در دست اش قفل کرد و قدم برداشت سمته پله
جیمین : به پایین نگاه نکن
آروم آروم رو پل قدم برداشتن و بلخره از پله ها گذشتن ات بازم بازو جیمین را گرفت و هر دو سمته در رفتن آروم
جیمین آروم درو باز کرد و چندین کلاغ از اون اتاق خارج شدن ات با ترس سرش را گذاشت رو بازو جیمین و چشم هایش را بست
جیمین قدم برداشت و وارد اون اتاق شد نور کله اتاق را گرفته بود ات آروم چشم هایش را باز کرد و به اون گل خیره شد
《 اسلاید ۲ همون گل 》
ات: پس این همون گله
جیمین : درسته زود باش داره صبح میشه
ات: چیکار کنم
جیمین: بال سره گل رو با دستت بکن ولی به ریش اش آسیب نزن گل رو بزار تو اون کاسه پر از آب رو بنوش زود باش دیگه نباید صبح شه
ات آروم سمته گل رفت و شیشه ای که رو گل گذاشته بود رو برداشت و تو چندین برابر شد با استرس و ترس سمته قرمز گل رو کند و آروم گذاشت اش تو کاسه پر از آب به جیمین نگاه کرد و اونم سری تکون داد و گفت
جیمین : این خرین فرصتت هست پس زود باش
نور هنوزم اونجوری بود ولی قرمزه گل نبود ات کاسه را بلند کرد و چشم هایش را بست اولین چیزی که بینه چشم هایش را دیده شد خنده جیمین بود خودشم خنده ای کرد و آب را نوشید کم کم سوی جانگ و سویون یادش اومد آب را زود تر نوشید وقتی کله آب تموم شد کاسه ای تو دست اش از دست اش افتاد و از حال رفت جیمین نگران سمتش رفت و سرش را بلند کرد نوره سفیدی از تو بدنش بیرون میرفت در حالی که خودشم درد کشید با صدا بلندی ناله ای کرد جیمین نگران تر شد نمیتونست کاری کنه قلب خودش درد گرفت ولی اهمیت نداد نور دیگه بکل از بدنش خارج شد و درد قلب جیمین هم بهتر شد کمی منتظر ماند تا درد قلبش بهتر و بهتر شود ات را در اغوشش گرفت و از رو زمین بلندش کرد براید استایل بغل گرفت و قدم برداشت....
خواندن بودن لایک به شدت حرام است
- ۱۴.۵k
- ۲۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط