Part
Part ²
خدیجه داشت اتاق آقا عاکف رو تمیز می کرد که چشمش به یه برگه روی میز عاکف افتاد برگه DNA بود که نشون میداد کان پسر عاکفه
خدیجه:باورم نمیشه یعنی کان پسر آقا عاکفه ولی کان همسن دوروکه یعنی وقتی نباحت خانم حامله بوده آقا عاکف بهش خیانت کرده وای باورم نمیشه
همون موقع عاکف وارد اتاق میشه برگه رو دست خدیجه میبینه میفهمه که برگه DNA برگه رو از دست خدیجه سریع میگیره
عاکف: خدیجه خانم چیکار میکنی این برگه دست شما چیکار میکنه
خدیجه: آقا عاکف یعنی واقعاً کان پسر شماست ؟
عاکف : خدیجه خانم من بهتون توضیح میدم ولی نباید به نباحت بگی اگه بگی ولم میکنه میره من واقعا عاشق نباحتم
خدیجه: آقا عاکف یعنی شما واقعا به نباحت خانم خیانت کردین
عاکف : من براتون قضیه رو میگم اون موقع مادر کان یعنی زمرد دستیار من بود اون موقع جوون بودم دیگه وسوسه شدم به زنم خیانت کردم ولی بعدش به خودم اومدم دیگه ادامه ندادم بعد از 17سال فهمیدم اون موقع که ولش کردم حامله بوده ولی خدیجه خانم من واقعا عاشق نباحتم اون فقط یه اشتباه بود تا اینکه 1 سال پیش کان اومد پیشم و گفت من باباشم اون موقع خیلی تعجب کردم ولی رفتیم آزمایش DNA دادیم فهمیدم واقعا من باباشم کان بهم گفت که مادرش آدرس شرکت و خونه منو داشته ولی چون می دیده چقدر با زن و بچه ام خوشبختم نمیخواسته خوشبختیمو خراب کنه اما الان حدود دو ماه میشه که مادرش فوت کرده کان بی پول مونده و مجبور شده بیاد سراغم منم برای همین براش خونه و ماشین خریدم و توی مدرسه ثبت نامش کردم و به نباحت گفتم که پسر یکی از رفیقای دوران سربازیمه که وقتی زنش باردار بوده بخاطر من جونشو فدا کرده و دو ماه پیش مادرش فوت کرده اون موقع که مادرش دستیار من بود من نباحت رو فرستادم روستای پدریش پیش پدر و مادرش برای همین زمرد رو اصلا ندیده
خدیجه داشت اتاق آقا عاکف رو تمیز می کرد که چشمش به یه برگه روی میز عاکف افتاد برگه DNA بود که نشون میداد کان پسر عاکفه
خدیجه:باورم نمیشه یعنی کان پسر آقا عاکفه ولی کان همسن دوروکه یعنی وقتی نباحت خانم حامله بوده آقا عاکف بهش خیانت کرده وای باورم نمیشه
همون موقع عاکف وارد اتاق میشه برگه رو دست خدیجه میبینه میفهمه که برگه DNA برگه رو از دست خدیجه سریع میگیره
عاکف: خدیجه خانم چیکار میکنی این برگه دست شما چیکار میکنه
خدیجه: آقا عاکف یعنی واقعاً کان پسر شماست ؟
عاکف : خدیجه خانم من بهتون توضیح میدم ولی نباید به نباحت بگی اگه بگی ولم میکنه میره من واقعا عاشق نباحتم
خدیجه: آقا عاکف یعنی شما واقعا به نباحت خانم خیانت کردین
عاکف : من براتون قضیه رو میگم اون موقع مادر کان یعنی زمرد دستیار من بود اون موقع جوون بودم دیگه وسوسه شدم به زنم خیانت کردم ولی بعدش به خودم اومدم دیگه ادامه ندادم بعد از 17سال فهمیدم اون موقع که ولش کردم حامله بوده ولی خدیجه خانم من واقعا عاشق نباحتم اون فقط یه اشتباه بود تا اینکه 1 سال پیش کان اومد پیشم و گفت من باباشم اون موقع خیلی تعجب کردم ولی رفتیم آزمایش DNA دادیم فهمیدم واقعا من باباشم کان بهم گفت که مادرش آدرس شرکت و خونه منو داشته ولی چون می دیده چقدر با زن و بچه ام خوشبختم نمیخواسته خوشبختیمو خراب کنه اما الان حدود دو ماه میشه که مادرش فوت کرده کان بی پول مونده و مجبور شده بیاد سراغم منم برای همین براش خونه و ماشین خریدم و توی مدرسه ثبت نامش کردم و به نباحت گفتم که پسر یکی از رفیقای دوران سربازیمه که وقتی زنش باردار بوده بخاطر من جونشو فدا کرده و دو ماه پیش مادرش فوت کرده اون موقع که مادرش دستیار من بود من نباحت رو فرستادم روستای پدریش پیش پدر و مادرش برای همین زمرد رو اصلا ندیده
- ۲.۵k
- ۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط