اندیشه ای جنون آمیز در مرز هوشیاری

اندیشه ای جنون آمیز در مرز هوشیاری
ترڪیبی از هزاران رنگِ نقش خیال،
تو مهری.
تو خالق عالمی هستی
ڪه همیشه دلم میخواست درگیرش باشم
دنیای خاڪستری و سرد مرا نقاشی ڪردی
تو دنیایی برایم ساختی پر از رنگ،
ناز بودن و طنازیِ تو رنگهای قلم این نقاشی‌ست
و سڪوتت زیباترین قلم‌موی این بوم نقاشی بود
در لحظه جذاب، در لحظه سرد و سخت و بی تفاوت،
فراز و فرود احوال تو را سخت می‌توان تحمل ڪرد
اما با همه اینها تو برام یه حس خوب بودی
خلوت‌نشین دلم بودی،
مستی و هوشیاری من
در تلخی و شیرینی احوالت اسیر بود
تو ڪلڪ خیالی...

#دلنوشته_ف

http://wisgoon.com/pin/27238151/
دیدگاه ها (۴۲)

دل من و این تلخی بی‌نهایتسرچشمه‌اش کجاست؟ ‌ #احمد_شاملو

ڪاش در برف رفته بودم،ڪاش درّپای رفتنم روی برف به جا می‌ماند ...

‏چشم هایم را می بوسد – چشم های خیس و داغ و گریانم را– و من م...

فاصله‌ها هیچ‌وقت دوست داشتن را کمرنگ نمی‌کند بلکه دلتنگی را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط