ازمرگ محال است

ازمرگ محال است
شود تلخ دهانم

زان قند که لطف تو
در آب گهرم کرد
دیدگاه ها (۱)

شنیدم عاقلی گفتا به مجنونکه برخود عشق را بستی به افسونجوابش ...

شب ها برایم خنده هایت را بخوان که من با لالایی خنده های توبه...

آتش به سپهر زد شراریکز آه شررفشان ما جستغیر از که ش...

صَبر پَرید از دلَمعقل گریخت از سَرم تا به کُجا کشد ...

تو میون این همه چیزای تلخعین یه حبه قند میمونی بمونی واسم #پ...

بشین کنارم...برایت قهوه های تلخ و حرفهای شیرین دارم من هستم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط