حواسم را می گذارم در دستانت

حواسم را، می گذارم در دستانت
پرتش کن، هر جا که خواستی
تا ببینی
هر کجا که باشد،
خودش را باز هم، می رساند به تو...!
حالا بنشین و از قصه ی نرسیدن، برای من بگو!
آب، مدت هاست که از سر من گذشته!
حالا، چه باشی،
چه نباشی،
این حواس که هیچ
این من،
شش دانگ،
پیش توست.
دیدگاه ها (۱)

بـاور کـن !کـار مـن نیستـــ کـار ِ خــداستــــ ..." دلــ♥ـــ...

هر چه دلم را خالی میکنم،باز پر می شود از توچه برکتی دارددوست...

ﺁﻣﻮﺧﺘﻪﺍﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺷﺪﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺭﺍﺑﻄﻪﺍﻯ.....

‌ ❤️

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط