فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۱

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت¹¹

کوک : مهم نیست من ازت فاصله نمیگیرم
ولم کرد نشست کنارم و بغلم کرد سینه هام بهش چسبیده بود
کوک : خیلی نرم هستن ( خنده )
ات : خفه شوووو
کوک : راستی ات فردا مامانم میخواد بیاد خونمون
هوفففف بازم این عجوزه =/
(فردا)
کوک مجبورم کرد بازم هودی بپوشم با یه کفش اسپرت هوفففففف اونم توی خونه
صدای در اومد منو کوک به هم نگا کردیم گفتیم
کوک : رمز خرگوش صورتی
ات : این رمز ما هست اگه خواستیم باهم حرف بزنیم
رفتیم در و باز کردیم با اخم نگام کرد و گفت ( علامت مادر بزرگ م‌ک )
م‌ک : برو اونور ببینم جونگکوک برات یه مهمونی آوردم
بعد پشت سرش یه دختر بود که از اون ور دنیا هم ببینیش میفهمی جندس اومد تو =/
م‌ک : این آنا هست _ آنا اینم پسرمه و این هم دختر خوندشه بهش زیاد توجه نکن ...
کوک : مامان باید حرف بزنیم ببخشید خانم آنا ات تو هم بیا
ات : ها آره باشه
رفتیم کوک مادر بزرگ رو گرفت و با اخم گفت
کوک : این کیه؟؟( اخم )
× زن آیندت
کوک هنگ کرده بود اصلا منم سکته زده بودم
کوک : من بت میگم میخوام با ات تنها زندگی کنم اون وقت میری برام زن میاری خونه ؟ اونم ... ات گوشات رو بگیر
گوشام رو گرفتم
ویو کوک *