خوابم میآید اما نمیخواهم بخوابم در جدول زمانی من فرصت

خوابم می‌آید، اما نمی‌خواهم بخوابم. در جدول زمانی من فرصتی برای خوابیدن در نظر نگرفته شده است...
نمی‌خواهم. نه! هیچ توضیحی برای این مسئله ندارم. اغما برای آدم‌های زنده است. زنده‌ها. همیشه تحمل زنده‌ها خارج از حد توانم بوده است. البته همه‌ی آنها نه...
در درونم تلآلو آن شوریدگی دیرین را احساس می‌کنم. اما می‌دانم که این احساس دیگر وجودم را به آتش نخواهد کشید. زندگی کن و ابداع کن. من سعی کرده‌ام. باید سعی می‌کردم...
ابداع کلمه‌ی مناسبی نیست. زندگی کردن هم نیست. اهمیتی ندارد. من سعی‌ام را کرده‌ام. زندگی کرده‌ام بی‌آنکه مفهومش را بدانم. سعی کرده‌ام بی‌آنکه بدانم برای چه سعی می‌کنم...
نمی‌دانم چرا در مورد این مسائل حرف می‌زنم. بله! تسکین ملال و دلزدگی و ایجاد انگیزه برای زندگی کردن. متهم کردن واژه‌ها فایده‌ای ندارد و من هر روز تبدیل می‌شوم به کسی دیگر در وجود خودم، در وجود دیگری...
دیدگاه ها (۵)

#مد

سخت بیزارم از انسان ها از چشم هایشان از طریقه ی نگاه کردنشان...

خدایابیخیال....میدانم گناه است،امامن عاشق گناهم...گناه هم آغ...

موسیقی

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط