میگن چرا انقدر غمگین می نویسی

‌‌‌‌‌ ‍ میگن چرا انقدر غمگین می نویسی؟!...
افسرده میشیم...
ببخشید! !...
حق باشماست...
چندخطی مینویسم....
بخند.... :)
ساده بودم...
خیلی ساده...
به همه محبت کردم...
بی محبتی هارا زود فراموش کردم...
اماسادگی ام رانشانه گرفتند...
و زمینم زدند...
بخند :)

اولین باربود که عاشق شدم...
از هستی ام مایه گذاشتم. ..
با دل و جون دوسش داشتم...
با تمام احساسم...
فکر میکردم از عشق سیراب شود می ماند...!!

اما ...

ازمن سیر شد و رفت...
خنده دار است...
بخند :)

از غرورم گذشتم...
اصرار کردم...
اصرار برای نرفتنش...
اصرار برای بودنش...
اصرار برای بادیگری نرفتنش...
اما خندید و رفت...
بخند :)

کنارم بود...
باتمام وجود حس کرده بودم که مرا نمیخواهد...
از نگاهش...
از نگرفتن دستانم....
از سرم شلوغ است های دروغی اش...
از زود شب بخیر گفتن ها و آنلاین بودنش....
از سکوت و نگفتن هایش...
از....
اینها خنده دار است...

بخند :)

تنهایم گذاشت...
اما میدانم هیچ محبتی راپررنگ ترازمحبت من پیدانخواهد کرد...

رفت و مرا فروخت...

بخند...
دیدگاه ها (۲۸)

اینو قبول دارے؟؟وقتی از عشقت جدا میشی.. اولش داغی... میگی بی...

و مـ‌َنبـی تو چقدر تنهـا هسـتمنیستیچقدر دلم بـرایِ خودمتنگ م...

‌‌‌‌‌ ﺩﻝ ﻧَﺒﻨﺪ ... ﻫِے ﺑﺎ ﺗُﻮﺍﻡ ... آره... ...

‌‌‌‌‌ ﺩَﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﺩﺭ ﻟﺒﺎﺱ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻧﻤﻲ ﮔُﻨﺠﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﻳﺪ " ﺳﮑﻮﺕ...

P¹⁸**ویو تینا**ساعت پنج صبح، صدای زنگ ساعت با لحنی ملایم، هر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط