بیشتر بخوانید خبر درگذشت زهره قاسمی

بیشتر بخوانید: خبر درگذشت زهره قاسمی .

اعتماد نوشت: زهره را دیروز ظهر به خاک سپردند. مادر در مراسم تشییع، بسته‌های نقل را یکی یکی باز می‌کرد و روی سر مهمان‌ها می‌ریخت. دستش را جلوی دهانش می‌گرفت و کل می‌کشید و می‌گفت دخترم عروس شد.
زهره قاسمی؛ ٢٧ ساله دانشجوی ترم آخر پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد بود. جمعه شب هم‌خوابگاهی‌هایش پیکر نیمه‌جان او را در حمام خوابگاه پیدا کردند. هواکش کوچکی که برای ردیف ٦ تایی حمام‌های داخل خوابگاه نصب کرده بودند از مدت‌ها قبل خراب بود و لوله‌های گاز موتورخانه هم مشکل نشت گاز داشت. جمعه شب بود و دختران خوابگاه هر کدام مشغول آماده کردن خودشان برای کلاس‌های صبح شنبه بودند. میان همهمه داخل خوابگاه مونوکسید کربن ذره ذره از داخل لوله‌ها وارد فضای حمام شد و نفس‌های زهره را به شماره انداخت. تشنج کرد. کسی صدای فریادش را نشنید تا اینکه ساعت ٩ شب هنگام حضور و غیاب دختران خوابگاه، هم‌اتاقی‌هایش متوجه شدند زهره نیست. لباس‌های شسته شده‌اش را داخل سطل جلوی در حمام گذاشته بود و خودش بی‌نفس داخل حمام. دخترها او را از داخل حمام بیرون آوردند و با اورژانس تماس گرفتند. یکی از دانشجوهای ترم آخر از طبقه اول خوابگاه برای دادن تنفس مصنوعی آمد. اما کار از کار گذشته بود.
دانشجوی سال آخر پزشکی که آن شب بالای سر زهره اقدام‌های اولیه را برای بازگشت او به زندگی انجام داد به «اعتماد» گفت: «احیای قلبی و تنفسی را شروع کردم. به خاطر گاز دی اکسید کربن دچار تشنج شده بود. نبضش نامنظم می‌زد. ٢٠دقیقه بعد اورژانس آمد تا زهره را با خودش به بیمارستان ببرد. پرستاران اورژانس حتی برانکارد هم نداشتند و او را مقابل چشم دانشجویان گریان و نگران خوابگاه کشان‌کشان از ٤ طبقه ساختمان با پتو پایین بردند. کپسول اکسیژنی که از داخل آمبولانس آوردند هم اکسیژن نداشت. دیگر دیر شده بود و زهره فوت کرد. با این حال او را به بیمارستان منتقل کردند. ساعت ١ بعد از نیمه شب پدر و مادرش از راه رسیدند. مادر زهره دانشجوها را دید که با چشم‌های گریان در حیاط بیمارستان دور هم جمع شده بودند. رفت بالای سر دخترش و شروع کرد به فریاد زدن»
زهره اصفهانی بود. فاصله تهران تا اصفهان ٤ ساعت است و زهره هر پنجشنبه برای دیدن پدر و مادرش به اصفهان می‌رفت. اما شنبه این هفته یکی از استادهای زهره او را به بیمارستانی در شهرکرد معرفی کرده بود تا مشغول به کار شود. پدر زهره کارگر کارخانه ساخت ظروف یک‌بار مصرف است و حالا در غم از دست دادن دختری است که با هزار امید و آرزو او را به شهرکرد فرستاده بود تا به قول خودش «خانم دکتر» شود. حالا هر پنجشنبه پدر و مادر و برادران ١٤ ساله و ٩ ساله زهره همراه با مادر و پدرشان به قبرستان روستای قلعه بهمن اصفهان می‌روند و به یاد جمعه‌ای که پیکر بی‌جان عزیزشان به خانه بازگشت اشک می‌ریزند.
دیدگاه ها (۵)

برای شفای همه بیماران و اونایی ک دیگه کنارمون نیستن صلوات

http://s8.picofile.com/file/8308827992/Fereydoon_Aseraee_Azi...

تجمع دانشجویان علوم پزشکی شهرکرد درپی درگذشت «زهره قاسمی» دا...

ترسناک ترین خاطره ی من

یه داستان ترسناک...روزی یه پسرک ۶ ساله بدون هیچ دلیلی مادر و...

فیک عشق وحشی قسمت یازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط