من آمده ام از لب تو قند بسازم

من آمـده ام از لـب تــو ، قـند بســازم
از قصه ی دلــدادگی ام ، پـند بسازم

دارم نگـران می شـوم از طول جدایی
با غصه ی دوریّ تو ، تا چند بســازم ؟

باور کن عزیزم ! دلم آنقدر که تنگ است
میخواهم از این سینه ، کمربند بسازم

من زیر فشار غم تو .... صخره ام ، اما
باید که از این صــخره ، دمـاوند بسازم

من آمده ام جان بدهم ... عشق بگیرم
از این همه انـکار تو ، ... سوگند بسازم

من آمــده ام ، تــا کـه به امــید خـداوند
از گریــه ی شب های تو ، لبخند بسازم
دیدگاه ها (۳)

نمی دانم چرا وقتی،دلم درگیر یاد توست،هوا دلگیر و بارانیست......

در اشتیاق گلی کھ نچیده اممی لرزم...

عـشق را بـر دل دگـر ممنوع ڪردم بعد تومـن دعا را هر سحـر ممنو...

زندگی چیدن خرمالوی هستکه باید چید و رفتزندگی تکرار پاییز است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط