MaahBanafsham

#Maah_Banafsham

#part87

صبح با احساس خفگی پاشدم که دیدم ارسلان ل‍.ب‍.ا.ش رو ل‍.ب‍.ا.مه
بزور از خودم جداش کردم
_صبح بخیر شیرینم(لبخند)
+صبح توعم بخیر،کی بیدار شدی؟؟
_یه نیم ساعتی میشه
+بله دیدمتون
با خنده فاصله صورتمونو کم کرد و خمار گفت
_خیلی ل‍.ب‍.ات خوش مزست
بعدشم با زبونش ل‍.ب‍.م‍.و خیس کرد
چرا دروغ
ولی ر.ا.ب‍.ط‌.ه با ارسلان خیلی خوب بود
حتی دردشم شیرین بود
_بریم صبحانه بخوریم؟؟
+ساعت دوعه،میخوای صبحانه بخوری؟؟عشقم الان دیگه باید ناهار بخوری
تو همون حالت خم شد و گوشیشو ور داشت
_وای شیش تا تماس از دست رفته محراب دارم
+خو زنگ بزن بهش
_باشه
#ارسلان:
سریع محرابو گرفتم
_جانم محراب زنگ زده بودی؟؟؟
=چه عجب،چرا هرچی میگیرمت جواب نمیدی؟؟
_گوشیم دستم نبود
=اها،چیزی سفارش داده بودی؟؟
_اره،چطور
=اومده بودم بهت سر بزنم دیدم پست اومده برات،طرف خیلیم عصبی بود ازش بسته رو ازش تحویل گرفتم هرموقع اوکی بودی بگو بیارم بهت بدم
_قربون دستت،الن اگه میرفت دیگه برنمیگشت(خنده)
=کی بیارم؟
_هرموقع دوستداشتی
=فردا میخایم بریم اتلتو باز کنیم میدم بهت
_باشه داداش مرسی
=فدات،کاری نداری
_نه،خدافظ
=خدافظ
اخیش خوب شد محراب گوشیو گرفت
+چیشده ارسلان
_هیچی یه امانتی دست محراب داشتم گفتم بیاره....
دیدگاه ها (۰)

#Maah_Banafsham‌#part88‌+اها_بزار زنگ بزنم غذا بیارن،چی میخو...

#Maah_Banafsham ‌#part89‌یکم از من فاصله گرفت و تو خودش جم ش...

#Maah_Banafsham ‌#part86‌همینجوری داشتم س‍.ی‍.ن‍.ه هاشو میخو...

#Maah_Banafsham‌#part85‌_خانوم کوچولوم قهره؟+ولم کن(گریع)_نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط