پارت
پارت۱۸
ᎬXᎬ
آههه اخه چرا نمیتونم به هیچ کدومشون اسیب بزنم ؟
تا میخوام برم سراغ یکشون مفلیس جلومو میگره و میگن ما با اون ابی کار داریم
دلم میخواد هر چه زودتر اون بلوبری رو جلوی چشای دوستاش تیکه تیکه کنم...
از پله ها رفتم بالا سراغ اون سه تا که صدای داد شنیدم
......: این....چیههه
هاهاها فک کنم فهمید که با گردن اون بلوبری چکار کردم...واقعا طعم خونش بهتر از هر خونی بود ...
از اینکه اینقدر نگران هم بودن خندم گرفت
من : ها ها ها ها شما چقدر لوسین هاهاهاها
اومد جلوی اون دوتا و گارد حمله گرفتو با داد گفت
شدو : عوضی اشغال...چه مرکته...میخوای چه کار کنی
من : فک کنم قرارمونو یادت رفته ... اره
سونیک و سیلور : قرار
با اینکه خیلی اروم گفتن قرار ولی صداشونو شنیدم
من : اره قرار
شدو : چه قراری
من : قرار بود وقتی این دوتا رو دیدی برگردی به اون اتاق ... اخه هنوز که هیچ پزیرایی نکردم ...
شدو : عمرا باهات بیام
من : هاهاهاها فکر میکردم
میخواستم برم سمتش که مفلیس مث الف زیر پام سبز شد و منو کنار کشید
مفلیس : اوه اقای شدو ی خارپشت ... به خاطر رفتار ایکس منو ببخشید ...
شدو : ببین تقلبی من با اون حتی تا یه قدمی هم نمیرم
بهم بر خورد .. یکم عصبی شدم ... میخواستم بهش حمله کنم که مفلیس دستمو سفت گرفت و مانعم شد
مفلیس : اگه نگران برادرانتان هستید من به خوبی ازشون مراقبت میکنم یا اینکه میتونید پیششون بمونید ...
این داره چه زری میزنه ... یعنی میخواد شدو پیش داداشاش بمونه
نه نه نه نه نه نه نهههههههههه ...عمرا بزارم اینجوری بشه
میخواستم حرفی بزنم که مفلیس با داد تلنزنو صدا کرد
مفلیس : تلنزن ... تلنزن ...
تلنزن ... بهترین دوستمه... یه روباه دو دوم نارنجی سوخته رنگ هستش که یه ور صورتش با نخو سوزن به هم دوخته شده
تلنزن : منو کار داشتید
( نگا کردن سونیک به تلنزن )
سونیک : ت..تلنز( با گریه )
تلنزن به اون بلوبری نگا میکنه ... اخه کجای تلنزن شبیه دوست این بلوبری
تلنزن : اسم من تلنزنه ... تلنز هه چه اسم مسخره ای ...از نظرم تلنزن بهتره
مفلیس : تلنزن میشه بری و یه غذای خوشمزه واسه ی مهمونامون بیاری
تلنزن : بله سرورم
تلنزن میره و دو تا بطری خون چن تا ظرف پر از گوشت خام با چن تا قاشقو لیوان میاره و روی میز کنار تخت میزاره
تلنزن: عمر دیگه ای نداشتید
من : نه برو
حیف این گوشتو خون خوشمزه ...حیف
سیلور : ای..این...اینا ...
سونیک : گو...گوشت..و ...خو...خونن
مفلیس : غذایی بهتر از این نذاشتین ولی امید وارم خوشتیون بیاد .... ایکس بهتره ما هم بریم
من : چیهههه ... ولی ... اخه
مفلیس : بهتره بریم
ناچار به حرفش گوش دادم و از پله ها رفتیم پایین
من : چرا اجازه دادی اون پیش داداشاش بمونه ها ( داد)
مفلیس : ....
ادامه دارد
ᎬXᎬ
آههه اخه چرا نمیتونم به هیچ کدومشون اسیب بزنم ؟
تا میخوام برم سراغ یکشون مفلیس جلومو میگره و میگن ما با اون ابی کار داریم
دلم میخواد هر چه زودتر اون بلوبری رو جلوی چشای دوستاش تیکه تیکه کنم...
از پله ها رفتم بالا سراغ اون سه تا که صدای داد شنیدم
......: این....چیههه
هاهاها فک کنم فهمید که با گردن اون بلوبری چکار کردم...واقعا طعم خونش بهتر از هر خونی بود ...
از اینکه اینقدر نگران هم بودن خندم گرفت
من : ها ها ها ها شما چقدر لوسین هاهاهاها
اومد جلوی اون دوتا و گارد حمله گرفتو با داد گفت
شدو : عوضی اشغال...چه مرکته...میخوای چه کار کنی
من : فک کنم قرارمونو یادت رفته ... اره
سونیک و سیلور : قرار
با اینکه خیلی اروم گفتن قرار ولی صداشونو شنیدم
من : اره قرار
شدو : چه قراری
من : قرار بود وقتی این دوتا رو دیدی برگردی به اون اتاق ... اخه هنوز که هیچ پزیرایی نکردم ...
شدو : عمرا باهات بیام
من : هاهاهاها فکر میکردم
میخواستم برم سمتش که مفلیس مث الف زیر پام سبز شد و منو کنار کشید
مفلیس : اوه اقای شدو ی خارپشت ... به خاطر رفتار ایکس منو ببخشید ...
شدو : ببین تقلبی من با اون حتی تا یه قدمی هم نمیرم
بهم بر خورد .. یکم عصبی شدم ... میخواستم بهش حمله کنم که مفلیس دستمو سفت گرفت و مانعم شد
مفلیس : اگه نگران برادرانتان هستید من به خوبی ازشون مراقبت میکنم یا اینکه میتونید پیششون بمونید ...
این داره چه زری میزنه ... یعنی میخواد شدو پیش داداشاش بمونه
نه نه نه نه نه نه نهههههههههه ...عمرا بزارم اینجوری بشه
میخواستم حرفی بزنم که مفلیس با داد تلنزنو صدا کرد
مفلیس : تلنزن ... تلنزن ...
تلنزن ... بهترین دوستمه... یه روباه دو دوم نارنجی سوخته رنگ هستش که یه ور صورتش با نخو سوزن به هم دوخته شده
تلنزن : منو کار داشتید
( نگا کردن سونیک به تلنزن )
سونیک : ت..تلنز( با گریه )
تلنزن به اون بلوبری نگا میکنه ... اخه کجای تلنزن شبیه دوست این بلوبری
تلنزن : اسم من تلنزنه ... تلنز هه چه اسم مسخره ای ...از نظرم تلنزن بهتره
مفلیس : تلنزن میشه بری و یه غذای خوشمزه واسه ی مهمونامون بیاری
تلنزن : بله سرورم
تلنزن میره و دو تا بطری خون چن تا ظرف پر از گوشت خام با چن تا قاشقو لیوان میاره و روی میز کنار تخت میزاره
تلنزن: عمر دیگه ای نداشتید
من : نه برو
حیف این گوشتو خون خوشمزه ...حیف
سیلور : ای..این...اینا ...
سونیک : گو...گوشت..و ...خو...خونن
مفلیس : غذایی بهتر از این نذاشتین ولی امید وارم خوشتیون بیاد .... ایکس بهتره ما هم بریم
من : چیهههه ... ولی ... اخه
مفلیس : بهتره بریم
ناچار به حرفش گوش دادم و از پله ها رفتیم پایین
من : چرا اجازه دادی اون پیش داداشاش بمونه ها ( داد)
مفلیس : ....
ادامه دارد
- ۲.۹k
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط