همه ی ما

همه یِ ما
از یه سنی به بعد
دیگه بزرگ نشدیم
همه ی ما تو یه سنی درجـا میزنیم
شناسنامه امون میگه خیلی سال از بیستو چند سالگیمون میگذره اما دلمون میگه تو یه سنی خودمونُ جا گذاشتیم...
همه ی ما از یه سنی به بعد، دیگه بزرگ نشدیم
فقط پیر شدیم
از یه سنی به بعد فقط خاطره مرور کردیم
یه آهنگای خاصی رو "تنهایی" گوش دادیم و یه خیابونایی رو بدونِ دستایی که دستامونُ محکم بچسبه قدم زدیم
همه یِ ما تو یه سنی مات شدیم، یخ بستیم...
دیگه چشممون نه گذشته رو دید نه آینده
همه یِ ما از یه سنی به بعد دیگه
به شمعِ رویِ کیک تولدمون خیره شدیم که یه سال پیرترمون می کرد و دلمون پر کشید به همون سنی ک توش منجمد شدیم...
همه ی ما
بعد از یه سن و سالی
دیگه "زندگی" نکردیم...

#فاطمه_صابری_نیا
دیدگاه ها (۱۱)

بگو به لشکر #مویت، ب قلعه برگردندشکار شیر که صدها نفر نمیخوا...

اگر سردت هستبگو تایک #آغوش بیشتر #دوستت بدارم...

ماییم و شب تار و،غمِ یار و دِگر هـیــچ ...!

هیچتوضیحی لازم نیستمن ، تو را دوست دارَم.نقطهتَه قلب...

black flower(p,265)

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۸

My sweet childhood lovePart 1مثل همیشه با بهترین دوستش ،همبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط