نیاز داشتم به تصویر سرشار فیروزه ای و صورتی و بااد

نیاز داشتم.. به #تصویرِ سرشار #فیروزه ای و #صورتی و #بااد پیچیده بین #گیسوان بی تاب.. نیاز داشتم که کنار هم بچینم و ثبت کنم این تصویر رو.. نیاز داشتم از بازتاب روحم درونش به #یادگار بگذارم... به سرمای مهربون دم #غروب هوا.. به بخار چای پشت #شیشه خوردن . به یکم شخصی سازی حال و آرامش بعدش. نیاز داشتم به بازی این رنگ و نور.... به صدای #تو به تو.. #من به هوای بودن تو.. .....
شاید که باید #صدا میکردم #خدا ، که جواب گو باشد در همین #نزدیکی..
ولی باز هم باز هم باااز هم قبل از رسیدن صدای من به #آسمون هفتم گرمای دست و نوازشش روی صورتم #احساس شد .. که آره #خدا هست ، تو لمس اش کن..
دیدگاه ها (۱۲)

برای #من همه چیز اونقدر آروم و بی سرصدا پیش رفت که متوجه اش...

از این جمله شعار گونه #مردم این #شهر بیزااارم از این "میگذره...

این #زندگی همینه..همین ذره ای #شادی و همین ذره ای #دل خوش کر...

اینجا نیستی..#سرما به استخون هام رسیده و #تجربه دوباره گرم ش...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 87 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩زما...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط