تناسخیکمافیا
#تناسخ_یک_مافیا
#part4
~فردا صبح امارت تهیونگ~
تهیونگ: از خواب پا شدم خیلی خسته بودم ، بیدار شدم دیدم روی میز کارم خوابم برده بود
+: قربان بیدار شدین؟
تهیونگ: آره
+: قربان اطلاعات اون دختره رو گیر آوردم
تهیونگ: افرینننننن
+: ممنونم ، بفرمایین
تهیونگ: بده ، ( داشت به اطلاعات نگاه میکرد)
+: ....
تهیونگ: میخوای بری ؟
+: عاا بله ، ببخشید
تهیونگ: خواهش، حالا برو
+:چشم ( رفت)
تهیونگ: خب خب ببینم این خانوم خوشگله کیه
......
ویو تهیونگ: خب، پس تنهایی با دوستش زندگی میکنه ، خیلیم عالی
~رفت طبقه پایین~
تهیونگ: من میرم
+: کجا میرین قربان؟
تهیونگ: پیش یکی
+: ات؟
تهیونگ: خانم ات!!
+: ببخشید خانم ات
تهیونگ: آفرین سویچ ماشینو بده به من
+: تنهایی میرین؟
تهیونگ: آره بده
+: چشم
~تهیونگ رفت سمت خونه ات ~
~تق تق ~
ات: کیه؟
تهیونگ: ....
ات: میگم کیهههه واااااا ( در و باز کرد)
تهیونگ: آروم باش خانم خوشگله
ات: تووو؟!
تهیونگ: آره ( رفت داخل خونه اش)
ات: تو نمیتونی بری من دعوتت نکردم
تهیونگ: ولی من الان اومدم ( داره خونه اتو چرخ میزنه)
ات: حالا که اومدی بشین ، به وسایلام نگاه نکن
تهیونگ: چشم ( بدتر نگاه میکنه 😂)
ات: وای نمیشنوی چی میگم؟ ( از دستش گرفت)
تهیونگ: چقد تو شیطونی ( از کمرش گرفت)
ات: ولم کن
تهیونگ: باهات کلی کار دارم ( خودشو به ات نزدیک کرد)
ات: میگم برو کنار
~دَر میزنه~
ات: کیههه؟
ادامه دارد......
#part4
~فردا صبح امارت تهیونگ~
تهیونگ: از خواب پا شدم خیلی خسته بودم ، بیدار شدم دیدم روی میز کارم خوابم برده بود
+: قربان بیدار شدین؟
تهیونگ: آره
+: قربان اطلاعات اون دختره رو گیر آوردم
تهیونگ: افرینننننن
+: ممنونم ، بفرمایین
تهیونگ: بده ، ( داشت به اطلاعات نگاه میکرد)
+: ....
تهیونگ: میخوای بری ؟
+: عاا بله ، ببخشید
تهیونگ: خواهش، حالا برو
+:چشم ( رفت)
تهیونگ: خب خب ببینم این خانوم خوشگله کیه
......
ویو تهیونگ: خب، پس تنهایی با دوستش زندگی میکنه ، خیلیم عالی
~رفت طبقه پایین~
تهیونگ: من میرم
+: کجا میرین قربان؟
تهیونگ: پیش یکی
+: ات؟
تهیونگ: خانم ات!!
+: ببخشید خانم ات
تهیونگ: آفرین سویچ ماشینو بده به من
+: تنهایی میرین؟
تهیونگ: آره بده
+: چشم
~تهیونگ رفت سمت خونه ات ~
~تق تق ~
ات: کیه؟
تهیونگ: ....
ات: میگم کیهههه واااااا ( در و باز کرد)
تهیونگ: آروم باش خانم خوشگله
ات: تووو؟!
تهیونگ: آره ( رفت داخل خونه اش)
ات: تو نمیتونی بری من دعوتت نکردم
تهیونگ: ولی من الان اومدم ( داره خونه اتو چرخ میزنه)
ات: حالا که اومدی بشین ، به وسایلام نگاه نکن
تهیونگ: چشم ( بدتر نگاه میکنه 😂)
ات: وای نمیشنوی چی میگم؟ ( از دستش گرفت)
تهیونگ: چقد تو شیطونی ( از کمرش گرفت)
ات: ولم کن
تهیونگ: باهات کلی کار دارم ( خودشو به ات نزدیک کرد)
ات: میگم برو کنار
~دَر میزنه~
ات: کیههه؟
ادامه دارد......
- ۳.۰k
- ۰۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط