اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۳

توی اتاقش نشسته بود و یه برگه جلوش بود!

در زدم...

ا. ت یهو پرید بالا و گفت: عع برگشتی!؟

لبخند زدم: اره عزیزم:)

فکر کنم لبخندم زیادی تلخ بود چون نگران به سمتم اومد و...

کاری ک انتظار نداشتم... بغلم کرد!

سرشو به سینه م چسبوند و زمزمه کرد: چرا انقد دیر برگشتی؟؟ چیزی شده؟؟

منم موهاشو نوازش کردم: نه قشنگم هیچی نشده نگران نباش!

خواستم دستمو دورش حلقه کنم که یهو حرف تراپیست بازم توی گوشو پیچید: ازش دوری کن!

ازش جدا شدم و چند قدم فاصله گرفتم: نظرت با یه مسافرت چیه؟؟

ا. ت اروم گفت: مسافرت!؟

سر تکون دادم که با خوشحالی گفت: اخجوننن

بعد دویید و رفت توی اتاقش و گفت: تهیونگ بیا نقاشیمو ببین!

وارد اتاقش شدم. پس داشت نقاشی میکشید!؟

برگه رو داد دستم...

نقاشی، یه دختر در کنار یه پسر قد بلند ایستاده بودن کنار دریا. دست دختره و پسره بستنی بود.

خوب کشیده بود ولی... خیلی خط خطی بود... مخصوصا کتی که پسره پوشیده بود!!!

اروم گفتم: اینا کین!؟

ا. ت خندید: خب منو توییم دیگههه

اها... ازم... میترسه...ب قول تراپیست وقتی پیشمه استرس داره همونطور ک برای کشیدن من هم استرس داشته و خطخطی شده...

برگه رو کنار گذاشتم: افرین تو خیلی هنرمندی قربونت برم!

ا. ت سرخ شد: خدانکنه...

ب خودم اومدم دیدم دوباره دارم بهش نزدیک میشم!!! اخه چرا؟؟؟ چرا من ناخوداگاه جذب این دختر میشم!؟؟

گفتم: ا. ت باید وسایلتو جمع کنی برای مسافرت، باشه؟
فردا صبح زود میریم مسافرت.

ا. ت با خوشحالی گفت: خیلی خوبه باشه😍🥰


.... ببخشید کوتاه بود اصلا حالم خوب نیست، قول میدم حالم خوب شد بزارم، در ضمن: امتحانات نوبت اول شنبه شروع میشه و من دیگه فعالیت نمیکنم تا اخر امتحانات:( ولی قول میدم بعدش جبران کنم و یه عالمه پارت قشنگ بزارممم قول میدمم ازتون خواهش میکنم به خاطر قلب من ک چند روزه اذیته، لف ندید، کنارم بمونید،بعد امتحانات زودی برمیگردم😘


پنجشنبه خدافظی میکنیم....
دیدگاه ها (۹)

فالو نشه؟؟

فالو نشه؟؟؟

خیلی ناراحتم...حالم اصلا خوب نیست! هم دلم میخواد بمیرم هم می...

این خوشگلمون فالو نشه؟؟ 🥹😍🥰❤

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط