رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part55

از اتاق اومدم بیرون و در و بستم
منظورش از دیشب چی بود نکنه اتفاقی افتاده🤨
نه نباید با این فکرا ذهنمو مشغول کنم
خواستم وارد اتاق بشم که صدایی متوقفم کرد

کوک:صبح خواستم بیدارت کنم هرچی در زدم جواب ندادی...

این سوک: خ..س.ته بودم براهمین بیدار نشدم

کوک:اوکی، آجوما صبح اومد واسمون سوپ خماری آماده کرده بیا بخور

این سوک: لباسامو عوض میکنم میام.
رفتم پایین

آجوما یه کاسه گذاشت جلوم

این سوک: شما میدونین اعضا کجان

آجوما: مدیر برنامشون باهاشون تماس گرفت
رفتن پیش اون...


بی حوصله رو کاناپه نشسته بودم که صدای در اومد

نامی: این سوک، این سوک کجایی؟

این سوک: من اینجام، چیشده؟

نامی : از اداره پلیس زنگ زدن گفتن وسایلاتو پیدا کردن

این سوک: واقعاااا!

.......

رسیدیم به اداره پلیس
«علامت پلیس&»

&خب بفرمایید ببینید درسته

چمدونمو باز کردم لباسام همش بهم ریختس

این سوک: گوشیم، لپتابم....چرا....چرا نیستن؟
دیدگاه ها (۰)

رویای بزرگ#part56&ما کسی که شما رو کشونده کره هم پیدا کردیم ...

رویای بزرگ#part57بچها نگران نباشید یکم خستسو بعد با صدای نسب...

تکپارتی(گروه فوق العاده🙂)خسته شده بودم از همه چیزدیگه هیچی ب...

رویای بزرگ#part54 (بقیلشو خانم این سوک زحمت میکشن توضیح میدن...

پارت ۶۹ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط