پارت

#پارت_35
آقای مافیا ♟🎲

جواب داد و منم خودمو زدم به کوچه علی چپ
ولی از اونور داشتم با فوضولی تمام گوش میدادم

_ الو.... سلام فرزاد خوبی
اره خوبم کارتو بگو
خب..
خب... نه من نمیام.. هیچ ربطی نداره
مطمئن باش قبول نمیکنه
باش... باش حالا ببینم چی میشه
خداحافظ

وقتی صحبتش تمام شد با کنجکاوی پرسیدم

+ کی بود؟

_ به شما هم باید جواب پس بدم

با این حرفش هیچی نگفتم و با اخمی کوتاه سرم و به سمت دیگه ای چرخوند که گفت:

_ دوست... پ.. س.. ر داری؟

خواستم حرصشو در بیارم پس گفتم:

+ اره.... چرا؟

با لحن سردی گفت:

_ هیچی

با این حرفش داشتم از کنجکاوی میمردم برگشتم گفتم:

+ شوخی کردم من سینگل به گورم

پوزخندی زد و گفت:

_ امشب یه پارتی هست رفیقم فرزاد دعوتم کرده
و یه پارتی برای مافیا هاست
میخواستم به عنوان دوست دخترم ببرمت
ولی.... انگار علاقه ای نداری

+ جون من
نه... نه من هیشکی رو ندارم
خخب میدونی.. من... من مشکلی ندارم ساعت چند بیام

_ پارتی ساعت ده شروع میشه تو نه بیا خونه من

+ حله

بعد از کلی صحبت به سمت خونه راه افتادم تا برای امشب برنامه بریزم
دیدگاه ها (۰)

#پارت_36آقای مافیا ♟🎲تو راه گوشیمو برداشتم و زنگ سوسن زدمتا ...

#پارت_37آقای مافیا ♟🎲ولی پیداش نکردمپامو از عصبانیت به زمین ...

#پارت_34آقای مافیا ♟🎲با هم وارد اتاق شدیم آفاق هم مثل بچه ...

#پارت_33آقای مافیا ♟🎲با حرفی که بهش زدم شروع کرد به گریه کرد...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط