رمان
روح جدا شده: پارت ۳
از زبان شدو:
امی به من سپرده که یه کاری کنم ولی یادم نمیاد تا اینکه اون مزاحم (سونیک) اومد
شدو: سلام تقلبی
سونیک: سلام شدو.... میدونی که قراره بری سراغ خانواده جدید بری
شدو: البته که میدونستم.
داشتم زر میزدم😑
حافظه کوتاه مدت داشتم عین (مثل) پیرا😑
سونیک: تو گفتی ما باور کردیم
شدو:تو مگه نباید استراحت کنی؟
سونیک: اوووووووو ببین کی نگران حال ما شده(با شیطنت)
شدو:*سرخ شدن* کی گفته که من نگران حال تو بودن(با داد)
سونیک: باشه بابا هرچی تو بگی
(هووووووففف بالاخره گذاشتم گشادیم اومده بود)
از زبان شدو:
امی به من سپرده که یه کاری کنم ولی یادم نمیاد تا اینکه اون مزاحم (سونیک) اومد
شدو: سلام تقلبی
سونیک: سلام شدو.... میدونی که قراره بری سراغ خانواده جدید بری
شدو: البته که میدونستم.
داشتم زر میزدم😑
حافظه کوتاه مدت داشتم عین (مثل) پیرا😑
سونیک: تو گفتی ما باور کردیم
شدو:تو مگه نباید استراحت کنی؟
سونیک: اوووووووو ببین کی نگران حال ما شده(با شیطنت)
شدو:*سرخ شدن* کی گفته که من نگران حال تو بودن(با داد)
سونیک: باشه بابا هرچی تو بگی
(هووووووففف بالاخره گذاشتم گشادیم اومده بود)
- ۲.۱k
- ۲۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط