چندپارتیدرخواستی
#چندپارتی_درخواستی♡
غریبه ،آشنا ،یه اشتباه ...
پارت پنجم
هوبی:حرومزاده..به چه اجازه ای به خواهر من دست میزنی؟میکشمت!
مارال سعی میکرد برادرشو از جیمین جدا کنه...
+ داداش تورو خدا کشتیش...داداش برو پایین...
هوبی:یعنی چی میخوای با این الدنگ تنهات بزارم مارال...
+ داداش...میخوام باهاش حرف بزنم
_مارال...کجا بوده تا الان؟اون موقعی که تیغو از روی رگای خونیت برداشتم کجا بود؟...اون موقعی که پک پک سیگار میکشیدی و ریهاتو نابود کردی کجا بود؟اون موقعی که نمیتونستی حتی با قرص خواب بخوابی کجا بود؟هااا؟
جیمین با هر جمله جیهوپ سکه تر و شرمنده تر میشد...
+ داداش لطفا برو پایین زود برمیگردم...
هوبی از اونجا رفت...
_مارال تو واقعا...میخواستی خودکشی کنی؟مارال...منو ببخش
بعد دختر رو توی آغدشش گرفت...دختر پسر رو پس زد...
+ جیهوپ راست میگه کجا بودی اون موقع؟
_سیگار میکشیدم الکل میخوردم مست میکردم تا فقط یادم بره چجوری با چشم گریون رفتی...ولی الان که دوباره دیدمت میخوام یه فرصت دیگه بهم بدی...
دختر توی فکر بود...
+ فقط یه فرصت...ولی اگه این بار هم بهم آسیب بزنی...خودمو میکشم...
پسر دختر رو دوباره توی اغوشش گرفت و سرشو نوازش کرد...
دختر از پسر جدا شد...پسر آروم لباش رو روی لبای مارال گذاشت...
بعد از چند مین ازش جداشد...
_چقدر خوشگل شدی مارال من
پایان🌙
غریبه ،آشنا ،یه اشتباه ...
پارت پنجم
هوبی:حرومزاده..به چه اجازه ای به خواهر من دست میزنی؟میکشمت!
مارال سعی میکرد برادرشو از جیمین جدا کنه...
+ داداش تورو خدا کشتیش...داداش برو پایین...
هوبی:یعنی چی میخوای با این الدنگ تنهات بزارم مارال...
+ داداش...میخوام باهاش حرف بزنم
_مارال...کجا بوده تا الان؟اون موقعی که تیغو از روی رگای خونیت برداشتم کجا بود؟...اون موقعی که پک پک سیگار میکشیدی و ریهاتو نابود کردی کجا بود؟اون موقعی که نمیتونستی حتی با قرص خواب بخوابی کجا بود؟هااا؟
جیمین با هر جمله جیهوپ سکه تر و شرمنده تر میشد...
+ داداش لطفا برو پایین زود برمیگردم...
هوبی از اونجا رفت...
_مارال تو واقعا...میخواستی خودکشی کنی؟مارال...منو ببخش
بعد دختر رو توی آغدشش گرفت...دختر پسر رو پس زد...
+ جیهوپ راست میگه کجا بودی اون موقع؟
_سیگار میکشیدم الکل میخوردم مست میکردم تا فقط یادم بره چجوری با چشم گریون رفتی...ولی الان که دوباره دیدمت میخوام یه فرصت دیگه بهم بدی...
دختر توی فکر بود...
+ فقط یه فرصت...ولی اگه این بار هم بهم آسیب بزنی...خودمو میکشم...
پسر دختر رو دوباره توی اغوشش گرفت و سرشو نوازش کرد...
دختر از پسر جدا شد...پسر آروم لباش رو روی لبای مارال گذاشت...
بعد از چند مین ازش جداشد...
_چقدر خوشگل شدی مارال من
پایان🌙
- ۲.۱k
- ۱۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط