زیاد کار سنگین نداشتم

زیاد کار سنگین نداشتم
یکی از کارگرای سن بالای اونجا که کمتر کارش گیرش مياد را با خودم بردم سر ساختمون
ماجرای اون خیر که هر چند وقت میاد و بین کارگرا دستکش پخش میکنه را تعریف کرد
بعدش سرشو انداخت پایین دستای پینه بسته و زبرش را نگا کرد
گفت خدا خیرش بده یه ذره دستام نرم شده
بعد هم با یه خنده تلخی گفت
بخاطر زبری دستام نوه ام نمیزاره صورتش نوازش کنم 😔😔
دیدگاه ها (۴)

آقایون مدیرای ویسگون واقعا چرا فکری برای این پیج های فیک و م...

امروز ریس جمهور پشکیان آمده بود اهوازالبته من تازه از توی تل...

رعیس جمهور خودتحقیر کم داشتیم

P16🍯÷معدشو شست و شو داریم الان حالش خوبه اما باید تا صیح این...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۹۶انگار تمام اعضا و جوارح داخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط