#عشق_خریدنی 사랑 쇼핑

#عشق_خریدنی

사랑 쇼핑

ا/ت :میگم بریم لب ساحل یکم هوا بخوریم
لویس :باشه

ا/ت
به راننده تاکسی گفتیم بره ساحل سئول حدود نیم ساعت راه بود.
ولی بلاخره رسیدیم اما تا خاستیم پیاده شیم گوشی لوییس زنگ خورد و لویس گفت باید بره منم گفتم باشه لویش رفت حالا که نبود می تونستم تا می تونم گریه کنم که چفد بدبختم
همینجور که گریه می کردم دست گرم یکی رو روی شونم احساس کردم سرمو اوردم بالا دیدم کوک بود کوک تا منو دید گفت :دختره احمق فرار کردی که چی
تا اینو شنیدم زدم زیر گریه نمی دونم چرا دست خودم نبود و بلند شدم انگشت اشاره مو گذاشتم رو سینه کوک و هلش دادم عقب و گفتم : فرار کردم چون گوشم پر از دروغای قشگ بود فرار کردم چون زندگی ندارم شاید بخام بمیر
همین طور که حرف می زدم کوک نز دیک تر میشد و بغلم کرد هلش دادم و گفتم :من به بغل تو احتیاجی ندارم چکارم داشتی داشتم زندگیمو می کردم

و بعد سریع دوییدم سمت جاده که ی ضربه خوردم خیلی درد داشت ولی بعد چند لحظه چیزی احساس نکردم
و..............


بلایک 🩸💀


بخاطر امتحان شاید چن وقت نباشم اونایی که فیک می نویسن یه فیک از خودشون برام بفرستن



بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚🏻‍♀️
دیدگاه ها (۹)

گریه نکن امیدم ✨همه چیز درست میشه 🦋تولدت مبارک تمام زندگیم 💚...

فدات شم من 🤍 🐼

بچه ها تقریبا اخرا فیک عشق خریدنیِ

کپشن مهممممممم!!!!

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۲

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط