پاییز آمده ست که خود را ببارمت

پاییز آمده ست که خود را ببارمت!
پاییز نام ِ دیگر ِ «من دوست دارمت»

بر باد می دهم همه ی بود ِ خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت!

باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو...
وقتی که در میان خودم می فشارمت

پایان تو رسیده گل ِ کاغذی ِ من
حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت

اصرار می کنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت!

پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز!
یک روز می رسم... و تو را می بهارمت!!


#سید_مهدی_موسوی
دیدگاه ها (۲)

دلنوشته های یک استاد :یاد سهراب بخیر ... شعر او زیبا بود.......

از دست دادن یه جاهایی واجبه؛اون وقتی که دلت اونقدر از بودنش ...

ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ ...ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎ، ﭼﻪ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ...ﺍﻣﺎ با ﺧﻮﺩ...

پاییز جانحالا که تنها چند روزِ دیگر مهمان ما هستی، باید بگوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط