#صدایم_ڪه_میڪنی باران مے شوم و یڪریز دفتر سپید دیدگانت را خیس از قطرات شعر مے نمایم انگار #من متولد شده ام #تو را دوست بدارم انگار به دنیا امده ام براے #توو بمیرم ڪمے از شراب #لبانت را در پیاله دلتنگیم بریز و بگذار این #عشق انچنان در جانم رعشه بیندازد ڪه جز با گرمے دستانت ارام نگیرم