گرچه می دانم که گاهی بی قرارم نیستی

گرچه می دانم کــه گاهی بی قرارم نیستی
بی قـــــرارت می شوم وقتی کنارم نیستی

با همین حــالی که دارم با خیالت دلخوشم
در کـــــــنارم هستی و در اختیـارم نیستی

در کجـــایِ زندگی پیــدا کنم جــای تــو را
همچنان در کـــوچه هـــای انتظارم نیستی

مانده ای از بخت واقبالم مگر در پشت ابر
لااقـــل یک لحظه در شبهای تـارم نیستی

با نگاهی باورم شد کـــــــز نـژاد بــــــرتـری
گــرچه می دانم کـــه ذاتاً هم تبـارم نیستی

ارغنونم را سرِ شبهــــا به عشقت می زنـم
مرتعش از نغمــه های چنگ و تارم نیستی

ای خــدای دلربایان با تــو می گویم سخن
بی گمان گاهی به فکـــر روزگـــارم نیستی

بهتر آن باشد بپوسم ای عسل در زیر خاک
مثل گلهــــای شقــایق بــر مـــزارم نیستی
دیدگاه ها (۱)

دیگر نه اشکهایم را خواهی دیدنه التماس هایم راو نه احساساتِ ا...

💔 همہ آدما توزندگـــــــیشونبه یہ جاییے میرسنڪه دیگہ نه نایے...

آدمایی که میدونی توو زندگیت موندنی نیستنو اینقدر دوست نداشته...

دلم می‌خواهد،فرار کنم از مردم خواب زده‌ی این شهر!از چهره‌های...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط