p


کوک ویو
رفتم شرکت که تهیونگ بهم زنگ زد گفت کار مهمی داره و باید بره ... رفت و اقعا اعصابم از دست ا/ت واقعا عصبی بودم چرا این کارو میکرد من واقعا اون دوست داشتم اون حتی روز تولدم هم بهم چیزی نگفت این واقعا ناراحتم کرده بود ...
ت ویو
با تهیونگ که حرفامو زدم که رفتم کیک انتخاب کنم میخواستم امشب برای کوک بهترین جشن تولد بگیرم چون کوک از از همه طمع های غذا خوشش میومد و این کار منو آسون تر کرده بود کیک سفارش دادم از مغازه شیرینی فروشی دور شدم و چند خیابون اون ور تر که چندتا پسر بهم نزدیک شدن و به زور منو انداختن تو ماشین ..... پایان زبان ات ویو
تهیونگ تو شرکت همینجوری نشسته بود و بی خیال تو اینترنت میگشت و کم‌کم عصبی شده بود که خبر های الکی ازشون در آورده بودن همینجوری که خبرا میدید که یه خبر نوشته بود زن جئون جونگ کوک دزدیده شد وای خدای من کوک هنوز این خبر و ندیده اگه دیده بود همه دنیا رو بهم ریخته بود رفتم تو اتاقش گفتم کوک ات گمشده بلند شد گفت چی گفتم آره پسررر وای نه
که دیدیم گوشی کوک زنگ میخوره پسره
علامت ؛
؛اقای جئون کوک زنتون اینجاس جاش عالی اما تا وقتی که کارای که ما میگم انجام بدی
_چقدر میخوای فقط بگو و زنم بزار بره
؛۲۰۰هزار دلار
(خب خب نمیدونم چقدره الکی گفتم حالا خودت یه مبلغ بالای در نظر بگیرید )
_باشه کی و کجا بیارم
آدرس و به کوک گقت و ساعتش هم همینطور
کوک جلوی خونه خرابه ای بود که بهش گفته بودن خودش تنها آروم رفت داخل هیچ چیزی معلوم نبود .....

خماریی
شرط
۳۰لایک
۳۰کامنت
۷فالو
دیدگاه ها (۰)

last part 💕✨زبان کوک ویو /آروم وارد اون خونه متروکه شدم که ت...

``برده کوچولو ی من````فصل دوم` `|part 2[ت ویو ]به سمت در حرک...

P2دیدم کوک نگام می‌کنه و اومد بوسم کنه که هولش دادم رفت عقب ...

های من ا/ت هستم و کوک همسرمه و اون یه آدم خیلی مهربونی هست ...

پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط