مرا خیال تو خود بی خیال عالم کرد


مرا خیالِ تو، خود بی خیالِ عالم کرد
همان خیال تو ما را دچار این غم کرد

هزار بوسه برایم به ارمغان آرند
به چشم مستِ تو حاشا ارادتم کم کرد

چه “بارها “که نهادی به فتنه بر دوشم
تو شاد رفته و این بار ، پشتِ ما خم کرد

به حیرتم زچه حَوّای من هوایی شد
بَری زِ عالم و آدم، هوای آدم کرد؟!

به عنکبوتِ نیازش، مبر دلی طارق
دلم ببُرده و دیدم که پُر ز ماتم کرد


دیدگاه ها (۲)

چرا تنها تو ...از میان آدمیان هندسه ی ...حیات مرا درهم می‌ری...

‌♥️♥️:♥️♥️پیش از این گویند سعدی دوست می‌دارد تو رابیش از آنت...

‌در این شبِ سیهکه فـرو مرده شمعِ ماهای مـهچراغ کلبه‌یِ من با...

وقتی زندگیِ منهیچ چیز نبودهیچ چیز بجز تیک تاکِ ساعت دیواری ،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط