خورشید پشت پنجره ی پلکهای من

خورشید پشت پنجره ی پلکهای من
من خسته ام! طلوع کن امشب برای من

می ریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من

وقتی تو دل خوشی، همه ی شهر دل خوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من

تو انعکاس من شده ای ... کوه ها هنوز
تکرار می کنند تو را در صدای من

#نجمه_زارع

#عاشقانه_های_پاک #عاشقانه #عشق #فکرنو
دیدگاه ها (۷)

همچون انار، خون دل از خویش می خوریمغم پروریم...حوصله ی شرح ق...

« #پاییز در راه است ! »این را شاعری گفتبادی وزید واولین نارن...

رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بداردستم اندر ساعد ساقی سیمین ...

اِحتیاجے بہ … تسبیح نیست …دستانت را ڪہ …بہ مڹ بدهے …با انگشت...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط