MY FAVORITE ENEMY

"MY FAVORITE ENEMY"
GHAPTER:1
PART:۳۶

"ویو جنا"





از جام بلند شدم و با خداحافظی رفتم.

کل روز و با سختی گذروندم.
و دیگه یه لباس تمیز پوشیدم و براشه شام از اتاقم زدم بیرون.


وقتی پام و تو سالن غذا خوری گذاشتم یه اکیپ دختر نطرم و جلب کردن که عجیب رفتار می کردن.

و در گوش هم پچ پچ میکردن.

احساس میکردم دارن راجب من حرف میزنن..


روم و ازشون گرفتم و رفتم سمت اشپز..
یه سینی ورداشتم و به طرف اشپز گرفتم که داخلش و پر کرد از مخلفات..


و رفتم پش یه میز نشستم.

خبری از جونگکوک و بقیه نبود..

پس یعنی هنوز رو تخت بیمارستانن.

شردع کردم به خوردن که از اکیپ دخترونه ستاشو امدن سمتم.

و دوتاشو پشت یکیشو قایم شده بود.‌

دختر گفت:

_سلام..

جنا: سلام..

دخترایه کناریش هعی بهش میگفتن که زود بگه ،ولی چیو؟؟؟!

جتا: چییزی شده؟؟!

سمت راستی چندتا پاکت نامه از وسطی گرفت و بهش گفت:

_بده من خودم میگم...
و امد جلو تر..

_خب،ما دانش اموزایه سال دوم هستیم،و خب شنیدیم که تو دختر عمویه تهیونگ هستی درسته؟

جنا: ...اره،چطور؟!

نیش هر ستاشون باز شد.

_خب یکی از بچه ها ترو کنار تهکوک تو بیماریتان دیده بود،مقل اینکه به هر ستاشون نزدیکی..

جنا: خب راستش..

نزاشت حرفم تموم شه که ادامهه داد:
_ما از سال گذشته که امدیم اینجا،رو جیمین و تهیونگ کراش زدیم..ولی جرعت اعتراف کردن نداشتیم...ازت میخوایم این نانه هارو بدی بهش..

پاکتارو سمتم گرفت

داشتم فکر میکردم. که چرا با پیامک نگفتن که با دیدن پاکتا متوجه شدم.

با پیامک نمیشه همچین پاکت قلب قلبی فرستاد.

_خواهش میکنم...
جنا: اوکی..فقط...
_چی؟
جنا:هیجی..
_بازم ممنووووونن

لبخندی زدم که با ذوق رفتن..

غذام و خوردم.
خبری از یوری نبود..

بعد از غذا خوری به سمت بیمارستان رفتمم...
دیدگاه ها (۷۴)

بچه ها بخواطر فعالیت خیلی بدم معذرت میخواممن نه لباس مدرسه گ...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۳۷"ویو جنا"بعد از غذا خوری ...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۳۵"ویو جنا"و گرفت سمت من..ت...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۳۴"ویو جنا"من اینجا چیکار م...

"شراب سرخ" Part: ⁷ویو کایبا کمک افراد عمارت و یکم خون و خون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط