نم نم باران شعاع چشم تارم را گرفت
نم نم باران شعاع ِچشم تارم را گرفت
چشم وا کردم، غمت دارو ندارم را گرفت
اشکهای بی قرارم رود ِشورِغصه شد
سیل غم آمد همه ایل و تبارم را گرفت
هر چه کردم تا فراموشت کنم اما نشد
خاطرات هرشبت صبر و قرارم را گرفت
آمدم گرمای اغوش تو آرامم کند
سردی ِلبخندهایت ، روزگارم را گرفت
خواستم باتو بِرویَم بازهم مانند گل
فصل زرد رفتنت شوقِ بهارم را گرفت
معتبر بودم به یُمنِ این غرور شیشه ای
سنگ ِ سنگینِ نگاهت اعتبارم را گرفت
چشم وا کردم، غمت دارو ندارم را گرفت
اشکهای بی قرارم رود ِشورِغصه شد
سیل غم آمد همه ایل و تبارم را گرفت
هر چه کردم تا فراموشت کنم اما نشد
خاطرات هرشبت صبر و قرارم را گرفت
آمدم گرمای اغوش تو آرامم کند
سردی ِلبخندهایت ، روزگارم را گرفت
خواستم باتو بِرویَم بازهم مانند گل
فصل زرد رفتنت شوقِ بهارم را گرفت
معتبر بودم به یُمنِ این غرور شیشه ای
سنگ ِ سنگینِ نگاهت اعتبارم را گرفت
- ۴۱۳
- ۰۴ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط