نه قهرمان
نه قهرمان
پارت ۱۹
ویو جولیا
از اون اتفاق ۵ سال میگذره ولی من هنوز نفهمیدم چرا میا میخواست این کارو ب خانواده من بکنه مگه ما چیکارش کردیم ها من باهاش دوست بودم چرا اینجوری شد باید حتما ازش انتقام بگیرم الان که نمیشه ولی میا بدون یه روزی قراره بد جور تلافی اون روز رو سرت بیارم
•--------------------------------•
فلش بک به الان(سال ۲۰۲۵)
ویو میا
تو این هفته خیلی با خانواده ام صمیمی شده بودم و امروز هم قرار بود برم خونشون خیلی خوشحال بودم سریع رفتم تو اتاقم و یه تیشرت سفید و شلوار سیاه پوشیدم و سوار ماشینم شدم و رفتم یه شما خونه خانواده ام ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم و رفتم سمت در چون کلین داشتم در رو بار کردم و وقتی داخل خانه شدم یه صدایی از بالا میومد رفتم طبقه بالا سمت صدا دیدم مامانم و داداشم با تلفن حرف میزنند و درباره من است پس خودمو نامرئی کردم و از در رد شدم و رفتم تو اتاق و یه گوشه وایسادم
مکالمه مامان میا و سوهان ( داداش میا )
سوهان : مامان امروز میا میاد خونمون
مادر میا : آره پسرم امروز میاد خونمون به فامیلام هم گفتند که بیایند کارو انجام بدیم
سوهان : چه کاری ؟
مادر میا : میخواهیم با هم میا رو گیر بندازیم و بکشیمش و اون دختره نحس رو از خانواده مون پاک کنیم
سوهان : عالیه مامان دمت گرم فامیلا کی می آیند
مادر میا : بعد از اینکه میا اومد منم سریع بهشون پیام میدم و اونا میان داخل خونه و میکشیمش دختره احمق فکر کرده ما دوستش داریم
سوهان : آره مامان هنوز هم مثل قبل ساده است
ویو میا :
با شنیدن این حرف ها قلبم شکست یعنی چی که میخواهند منو بکشند یعنی اونا...چطوری.. خیلی عصبانی بودم که خودمو بردم کنار اونا و دقیقا جلوی اونا ظاهر شدم و گفتم :
به به خانواده عزیز یا بهتره بگم حرومزاده های عزیز چه خبر ؟
ادامه دارد.....
پارت ۱۹
ویو جولیا
از اون اتفاق ۵ سال میگذره ولی من هنوز نفهمیدم چرا میا میخواست این کارو ب خانواده من بکنه مگه ما چیکارش کردیم ها من باهاش دوست بودم چرا اینجوری شد باید حتما ازش انتقام بگیرم الان که نمیشه ولی میا بدون یه روزی قراره بد جور تلافی اون روز رو سرت بیارم
•--------------------------------•
فلش بک به الان(سال ۲۰۲۵)
ویو میا
تو این هفته خیلی با خانواده ام صمیمی شده بودم و امروز هم قرار بود برم خونشون خیلی خوشحال بودم سریع رفتم تو اتاقم و یه تیشرت سفید و شلوار سیاه پوشیدم و سوار ماشینم شدم و رفتم یه شما خونه خانواده ام ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم و رفتم سمت در چون کلین داشتم در رو بار کردم و وقتی داخل خانه شدم یه صدایی از بالا میومد رفتم طبقه بالا سمت صدا دیدم مامانم و داداشم با تلفن حرف میزنند و درباره من است پس خودمو نامرئی کردم و از در رد شدم و رفتم تو اتاق و یه گوشه وایسادم
مکالمه مامان میا و سوهان ( داداش میا )
سوهان : مامان امروز میا میاد خونمون
مادر میا : آره پسرم امروز میاد خونمون به فامیلام هم گفتند که بیایند کارو انجام بدیم
سوهان : چه کاری ؟
مادر میا : میخواهیم با هم میا رو گیر بندازیم و بکشیمش و اون دختره نحس رو از خانواده مون پاک کنیم
سوهان : عالیه مامان دمت گرم فامیلا کی می آیند
مادر میا : بعد از اینکه میا اومد منم سریع بهشون پیام میدم و اونا میان داخل خونه و میکشیمش دختره احمق فکر کرده ما دوستش داریم
سوهان : آره مامان هنوز هم مثل قبل ساده است
ویو میا :
با شنیدن این حرف ها قلبم شکست یعنی چی که میخواهند منو بکشند یعنی اونا...چطوری.. خیلی عصبانی بودم که خودمو بردم کنار اونا و دقیقا جلوی اونا ظاهر شدم و گفتم :
به به خانواده عزیز یا بهتره بگم حرومزاده های عزیز چه خبر ؟
ادامه دارد.....
- ۳.۷k
- ۲۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط