خوب امروز تبلتمو پس گرفته بودم گفتم دوتا پارت رمان بزارم

خوب امروز تبلتمو پس گرفته بودم گفتم دوتا پارت رمان بزارم حالشو ببرین
نظرم یادتون نرههههه
✻ستارگان عاشق✻
پارت④③
❂هیومین❂
یه لباس مشکی که آستینش بلند بود ودامنش تا روی زانوم بود پوشیدم طرحش ساده بود.موهای جلومو چتری ریختم رو صورتم و موهای پشتیمو حالت دادم.کفش مشکیمو پام کردم. گردنبند سهونو انداختم.جیون باهام حرف نمیزد و فک میکرد من عوض شدم یا خودمو میگیرم.ترجیح دادم باهاش حرف نزنم.شاید باید صبر کنم یه فرصت خوبی گیرم بیاد.یعنی واقعا انقد داغون شدم؟دیگه تحمل اینهمه بدبختیو نداشتم.در اتاقو باز کردم.جیون:هی!وایستادم.جیون:کتت رو نپوشیدی.سرمو انداختم پائین و زدم بیرون.سمت ساختمون پارتی نرفتم.باد زمستونی می وزید.رفتم سمت درخت بزرگ اون گوشه حیاط مدرسه.رو چمنای سبز نشستم و به درخت تکیه دادم.هر چقدر سعی میکنم بیخیال باشم بازم نمیتونستم،چشامو بستم.احساس کردم یکی کنارم نشسته.&الان وقت گریه کردن نیس.سریع چشامو باز کردم.دی او بود.لبخند زد:ببخشید که رشته افکارتو پاره کردم.لبخند زدم_نه فقط من یکم خستم.&به خاطر اردو؟_نه از لحاظ ذهنی&من معمولا با کسی گرم نمیگیرم_آره خیلی خجالتی هسی.&ولی چون به سهون نزدیکی منم تورو دوست خودم حساب میکنم._سهون از نظر تو چجوریه؟خندیدوگفت:خوب اون بهش میخوره یه مرد مغرور و عاقل باشه و کاملا فهمیده ولی کاملا برعکس اون شیطونه،مهربونه خوب قدشم درازه خیلی مواظب لوهانه و اون یه بچه احساساتیه.وقتی پوکر نگات میکنه دوس داری بخوریش،نسبت به کسایی که دوسش داره فوق العاده حسوده.اون بیشتر بانمکه تا جذاب ولی دوس داره بهش بگی جذاب.....وقتی ناراحت باشه به راحتی گریه میکنه._شخصیت جالبی داره.دستمو گرفتو بلندم کرد&اگه دوس دخترشم نیاد به مهمونی قاط میزنه یالا برو.چند قدم رفتم جلو بهش نگاه کردم._دی او&هوم؟_ممنون&برای داشتن یه زندگی خوب...باید جنگید،به این زودیا تسلیم نشو،فایتینگ هیومین.جوابشو با یه لبخند دادم.///
◈ته یون◈
پشت میز نشسته بودیم.لیوانو برداشتمو سر کشیدم.سئوهیون:هی این چهارمین گیلاست بود._وای بزار تو حال خودم باشم.تیفی:از خداتم باشه_هاییش اون چی داره که من ندارم ها؟ ها؟ تیفی:عقل یوری:لایک.ولی خوب جسی کجاس؟تیفی:چه بدونم از وقتی رسیدیم داره یه ریز گریه میکنه.یوری:واقعا؟ تیفی:می خواست پاشو تو کفش بقیه نکنه.عاجزانه دستمو بردم سمت لیوان.تیفی:یاااا تو دیوونه شدی؟_آدم تو آفتابه شیر کاکائو بخوره ولی...ولی اینجوری ضایع نشه.سویونگ شاد و شنگول اومد کنارم.&لطفا یه لیوان گیلاس به منم بدین ممنون.یونا:چرا انقد خودتو خوشگل کردی؟سرمو کوبوندم رو میز.&حالش خوبه؟ تیفی:با دسته گلی که تو به آب دادی خوب باشه؟سئوهیون خندید و گفت:حاضر شده تو آفتابه شیر کاکائو بخوره._هی! یونا:سویونگ جوابمو ندادی.&خوب شما به زودی میفهمین،مهم ترین اتفاق زندگیم داره رخ میده._حتما مجازات یکی به اینجا مربوطه&یه جورایی آره_چقدر من حس هشتمم قویه&یاااا اون حس شیشمه نه هشتم._خو حس شیشم من یه چیز دیه س.&اومای گاش
✿چانیول✿
تو آینه به خودم نگاه میکردم.یاد اون لحظه ای که بدترین اتفاق زندگیم رخ داد افتادم(سویونگ:خوب اجازه بدین برا چانیول بعدا اجرا میشه.اومد سمتم با لبخند در گوشم گفت:تو باید جلوی جمع،جلوی چشم همه عشقتو نسبت به من بگی و خوب.... بلدی دیگه_هی تو از من خوشت میاد؟خوب اگه منو دوس داری خودت بهم اعتراف کن.&آه یادم رفت منم تورو رد میکنم.اوکی؟_تو...تو..)کلافه دستمو بردم توموهامو بهم ریختمشون_هااااااااااییییییییش.حالا چیکار کنم؟ بکی:چیشده باز هپی ویروس؟_نه الان افسرده ویروسم.$خو کپک چته؟_دارم بدبخت میشم.(ادای گریه کردنو در اوردم)$خوب بگو دیگه._ببینم ته یون وحشتناک بود؟ آب دهنشو قورت داد.$نه اون خیلی مهربون بود با اینکه بعضی موقع ها شیطونی میکرد،باز...باز دوست داشتنی بود.چهرش عوض شد._خوب یادته موقع تعیین مجازات سویونگ...$آره یه چیزی در گوشت گفت._اون واقعا وحشتناکه.از من خواسته بهش اعتراف کنم.$جدی؟خاااک تو سرت,حتما اونم دوست داره،جذاب و خوشگلم هست.چه بهتر توهم یه سرو سامونی میگیری.محکم زدم به بازوش_حاضرم زبونم بره زیر تریلی ولی با این دختر نباشم.$آی_درد.$تو sing for you باید تو سوهو رو میزدی نه اون تورو._ایش هنوزم دلیلشو نفهمیدم چرا باید من کتک میخوردم؟$خوب حالا چیکار میکنی؟_نمیدونم تازه قراره ردم کنه$دیگه باورم شد این دختر دیوونه س._نه باهوشه این بهترین راهه رنجوندن منه.عشق خیلی آدمو عذاب میده.$وای خاکای عالم تو سرت.حداقل یه کاری کن ردت نکنه._واییییی هق هق هق
#loverstars
دیدگاه ها (۱۸)

اینم پارت دومی ستارگان عاشقنظر پیلییییززززززززز✐ستارگان عاشق...

والا بوخودا-_-اعصاب نمیزارید برای من#exo

کریس و جسیکا#کرهدرخواستی

یونا و لوهان#کره

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۵

مرگ های آلن🥺🥺

یه متنی خوندم خیلی به دلم نشستنوشته بود:کسی که طرز فکرش با ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط