چندپارتیجونگکوک
#چندپارتیجونگکوک
درخواستی
This is a gamble..
p³'last part'
"میدونستم زیاد مقاومت نمیکنه اما... نه انقدر ساده و راحت...":Victoria
قطره اشکی روی گونش ریخت. جونگکوک با شنیدن کوچیکترین صدا به سمت ویکتوریا برگشت. همونطور که حواسش به جاده بود، با دست آزادش دستهای ویکتوریا رو گرفت.
"هرچیم بشه... من تا تهش کنارتم. تا موقعی که نفسی واسه ادامه دادن داشته باشم کنارتم!":kook
ویکتوریا لبخند زد. اشکهاش رو پاک کرد و از پنجره ماشین به ماه نگاه کرد.
"جونگکوک":Victoria
"ویکتوریا":kook
خندید و به جونگکوک نگاه کرد.
"دیوونتم":Victoria
"میدونم":kook
چشمهاش رو ریز کرد.
"خیلی مغروری جناب":Victoria
جونگکوک خندید.
"بازم میدونم":kook
برگشت و به جلو نگاه کرد و بعد از چند دقیقه بارون شروع به باریدن کرد.
صدای آهنگ باعث بهوجود اومدن حس خوبی میشد.
"کجا میریم؟":Victoria
"امارت من":kook
"جونگکوک":Victoria
"جون دلم":kook
"کِی فهمیدی عاشقم شدی؟":Victoria
"......
همون شبی که با یه حرف ساده تو... تا صبح خوابم نبرد ماهزادم":kook
"The end"
درخواستی
This is a gamble..
p³'last part'
"میدونستم زیاد مقاومت نمیکنه اما... نه انقدر ساده و راحت...":Victoria
قطره اشکی روی گونش ریخت. جونگکوک با شنیدن کوچیکترین صدا به سمت ویکتوریا برگشت. همونطور که حواسش به جاده بود، با دست آزادش دستهای ویکتوریا رو گرفت.
"هرچیم بشه... من تا تهش کنارتم. تا موقعی که نفسی واسه ادامه دادن داشته باشم کنارتم!":kook
ویکتوریا لبخند زد. اشکهاش رو پاک کرد و از پنجره ماشین به ماه نگاه کرد.
"جونگکوک":Victoria
"ویکتوریا":kook
خندید و به جونگکوک نگاه کرد.
"دیوونتم":Victoria
"میدونم":kook
چشمهاش رو ریز کرد.
"خیلی مغروری جناب":Victoria
جونگکوک خندید.
"بازم میدونم":kook
برگشت و به جلو نگاه کرد و بعد از چند دقیقه بارون شروع به باریدن کرد.
صدای آهنگ باعث بهوجود اومدن حس خوبی میشد.
"کجا میریم؟":Victoria
"امارت من":kook
"جونگکوک":Victoria
"جون دلم":kook
"کِی فهمیدی عاشقم شدی؟":Victoria
"......
همون شبی که با یه حرف ساده تو... تا صبح خوابم نبرد ماهزادم":kook
"The end"
- ۲۴.۲k
- ۱۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط