هانتر

#هانتر

پارت ۳۰

_ میرسونمت
+مزاح..
_ دنبالم بیا ! بالخره باید با کسی ک قراره زیر خوابم بشه اشنا بشم
الرا سعی کرد چهره ناراحتش رو پنهان کنه..تصمیمی بود که خودش گرفته بود
...
صدای موزیک رو پایین اورد و روی چهره اش دقیق تر شد .
نگاهش رو به رو به رو داد و سعی کرد حس برتریش رو القا کنه ، حدودا بیست دقیقه از سوار
شدنشون داخل ماشین گذشته بود ..
الرا متعجب به مسیر رو به روش خیره شد..
+ ولی من که آدرس و نگفتم! از کجا میدونی مسیر رو ؟
_ چیزی نیست که من ندونم! بهتره که اینو بدونی
چشم غره ای نثارش کرد و چیزی نگفت
جونگکوک حس میکرد تو حرف زدن زیاده روی کرده..
نه از لحاظ سر بردن حوصله اون دختر
مگه ذره ای اهمیت داشت ؟
حس زیاده روی داشت چون خیال میکرد وجهه دارک و خشنش کم شده
به طرز فوقِ کشنده ای دستهای پر از تتو و انگشتای کشیده اش رو روی فرمون به حرکت دراورد
و با چرخوندنش داخل کوچه پیچید!
_ خوش گذش+ خداحافظی سنگین تر نبود؟
_ تو استایلم نیس با غریبه ها خداحافظی کنم
+ این غریبه قراره تا یمدت دیگه بشه هم خونه ی تو
_ تا اون موقع..
+ خوش گذش!
وپیاده شد...
_ دختره ی پررو..! برای ادب کردنت حریص تر میشم
با زنگ خوردن تلفنش نگاهش رو از رفتن الرا گرفت و به گوشیش داد
جک بود
_بله؟
جک : چطوری پسر کجایی
_ بیرونم
جک : بیرون کجاست؟
_ لوس بازی در نیار
جک : توهم گاو بازی در نیار مثل آدم بگو کجایی
_دم خونه الرا
جک : اوووو..تا کجا پیش رفتی پسر ؟ پس حدسم درست بود که ازش خوشت اومده؟
_ من با صدنفر خوابیدم از همه خوشم میومد؟
_ حاال که فکر میکنم.. جئون جونگکوک بعد از ههراجونگکوک نذاشت حرفش تموم شه و صداشو برد باال : خفه شو جک خفه شووو
و تلفن رو قطع کرد
| فلش بک 2017|
_ ام..امیدوارم اینجا راحت باشی..ا..اگه احساس کردی چیزی نیاز داری بمن بگو تا..برات
فراهمش کنم
ههرا : ممنونم جونگکوک..تو خیلی مهربونی
هه را روی نوک پاهاش بلند شد و از گونه جونگکوک بوسید..
جونگکوک که گونه هاش سرخ شده بود به سرعت از اونجا دور شد..
جونگسو از اتاق بیرون اومد و دست زد ..
جونگسو : باریکال...خوشم اومد..همینجوری پیش برو
ههرا : بهت قول دادم
و چشمکی نثارش کرد
____
| فلش بک 2017 | عمارت جئون
جونگکوک با اضطراب کمی وارد عمارت شد و به اتاق پدرش نگاهی انداخت..
وقتی از بسته بودن در اتاق مطمئن شد نفسی از سر اسودگی کشید..
واقعا حوصله سوال و پیچ شدن رو نداشت!
اما مثل اینکه اشتباه میکرد..
مج : جونگکوک پسرم؟ بیرون بودی
دیدگاه ها (۰)

#هانترپارت ۳۱جونگکوک برگشت به سمت مادرش و من من کنان گفت : آ...

#استوری-درخواستی کپی بدون ذکر منبع ممنوع

#هانترپارت ۲۹همه یک روز تنهات میزارن اینطور نیست؟ چطور شده ک...

#هانترپارت ۲۸_ جونگکوک شی .. مینهو + مینهو ...دارن میارنش.. ...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

Mafias Stepdaughter

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط